بسته در زنجیر آزادیست سر تا پای من |
|
بَردهام ای دوست و آزادی بود مولای من |
… |
|
|
از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست |
|
گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من |
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش |
|
رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من |
گم شد جوانیم همه در آرزوی عشق |
|
اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق |
از حجب و از غرور دل خردهسنج من |
|
شد بهرهور ز عشق ولی ز آرزوی عشق |
چه میشد آخر ای مادر اگر شوهر نمیکردم |
|
گرفتار بلا خود را چه میشد گر نمیکردم |
گر از بدبختیم افسانه خواند داستانگویی |
|
به بدبختی قسم کان قصه را باور نمیکردم |
مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما |
|
پدر را پشت خم میکرد اگر شوهر نمیکردم |
بر آن گسترده خوان گویی چه بودم؟ گربهای کوچک |
|
که غیر از لقمهای نان خواهش دیگر نمیکردم |
زر و زیور فراوان بود و زیر منتم اما |
|
من مسکین تمنای زر و زیور نمیکردم |
گرم چون خوش قدم مطبخ نشین میساختی بیشک |
|
چو او میکردم ار خدمت ازو بهتر نمیکردم |
ای ذخیره کامرانیهای مرد |
|
چند باید برده آسا زیستن؟ |
تن فروشی باشد این یا ازدواج؟ |
|
جان سپاری باشد این یا زیستن؟ |
مردسیما ناجوانمردی که ما را شوهر است |
|
مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است |
آن که زن را بی رضای او به زور و زر خرید |
|
هست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر است |
ژاله در اواخر دوره قاجار در فراهان زاده شد. مادرش مریم یا گوهر ملک دختر معین الملک بود و پدرش میرزا فتحالله، نبیرهٔ قائم مقام فراهانی. او در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را نزد یک شیخ آغاز کرد و تا پانزده سالگی دروس دیگر را آموخت.
در پانزده سالگی همراه پدرش به تهران رفت و در سال ۱۳۱۷ ق. با دوست پدرش، علیمرادخان بختیاری (علیمراد خان میرپنج بختیاری، خواهرش همسر سردار اسعد بود ) که در خدمات لشکری و نظامی بود ازدواج کرد و پسرش، حسین پژمان بختیاری را به دنیا آورد. ازدواج آنها پس از هفت سال به جدایی انجامید و پژمان ابتدا تحت سرپرستی پدرش بزرگ شد و با مرگ علیمرادخان سرپرستی او بر عهده علیقلی خان سردار اسعد و جعفرقلی خان سردار اسعد درآمد تا آن که در ۲۷ سالگی نزد مادرش رفت و تا پایان عمر ژاله با وی بود.
به گفته پژمان، ژاله اواخر عمر را باخواندن کتابهای ادبی، تاریخ و نجوم سپری کرد و در ۵ مهر ۱۳۲۶ ساعت یک بعدازظهر در سن ۶۳ سالگی درگذشت و در امامزاده حسن در تهران به خاک سپردندش.