loading...
ادبیات نو رسیده و ماندگار
سایه ابن مسعود بازدید : 3 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (1)
سایه ابن مسعود بازدید : 4 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)
بسته در زنجیر آزادیست سر تا پای من بَرده‌ام ای دوست و آزادی بود مولای من
از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من


گم شد جوانیم همه در آرزوی عشق اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق
از حجب و از غرور دل خرده‌سنج من شد بهره‌ور ز عشق ولی ز آرزوی عشق


چه می‌شد آخر ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم گرفتار بلا خود را چه می‌شد گر نمی‌کردم
گر از بدبختیم افسانه خواند داستان‌گویی به بدبختی قسم کان قصه را باور نمی‌کردم
مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما پدر را پشت خم می‌کرد اگر شوهر نمی‌کردم
بر آن گسترده خوان گویی چه بودم؟ گربه‌ای کوچک که غیر از لقمه‌ای نان خواهش دیگر نمی‌کردم
زر و زیور فراوان بود و زیر منتم اما من مسکین تمنای زر و زیور نمی‌کردم
گرم چون خوش قدم مطبخ نشین می‌ساختی بی‌شک چو او می‌کردم ار خدمت ازو بهتر نمی‌کردم


ای ذخیره کامرانیهای مرد چند باید برده آسا زیستن؟
تن فروشی باشد این یا ازدواج؟ جان سپاری باشد این یا زیستن؟


مردسیما ناجوانمردی که ما را شوهر است مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است
آن که زن را بی رضای او به زور و زر خرید هست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر است

ژاله در اواخر دوره قاجار در فراهان زاده شد. مادرش مریم یا گوهر ملک دختر معین الملک بود و پدرش میرزا فتح‌الله، نبیرهٔ قائم مقام فراهانی. او در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را نزد یک شیخ آغاز کرد و تا پانزده سالگی دروس دیگر را آموخت.

در پانزده سالگی همراه پدرش به تهران رفت و در سال ۱۳۱۷ ق. با دوست پدرش، علی‌مرادخان بختیاری (علی‌مراد خان میرپنج بختیاری، خواهرش همسر سردار اسعد بود ) که در خدمات لشکری و نظامی بود ازدواج کرد و پسرش، حسین پژمان بختیاری را به دنیا آورد. ازدواج آنها پس از هفت سال به جدایی انجامید و پژمان ابتدا تحت سرپرستی پدرش بزرگ شد و با مرگ علی‌مرادخان سرپرستی او بر عهده علی‌قلی خان سردار اسعد و جعفرقلی خان سردار اسعد درآمد تا آن که در ۲۷ سالگی نزد مادرش رفت و تا پایان عمر ژاله با وی بود.

به گفته پژمان، ژاله اواخر عمر را باخواندن کتابهای ادبی، تاریخ و نجوم سپری کرد و در ۵ مهر ۱۳۲۶ ساعت یک بعدازظهر در سن ۶۳ سالگی درگذشت و در امامزاده حسن در تهران به خاک سپردندش.


سایه ابن مسعود بازدید : 16 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

زادروز ۱۴ اردیبهشت ۱۲۹۳
شیراز
درگذشت ۲۳ تیر ۱۳۶۵ (۷۲ سال)
تهران
آرامگاه حافظیه شیراز
محل زندگی شیراز، تهران
ملیت ایرانی
نام‌های دیگر مهدی حمیدی
پیشه شاعر، مترجم، منتقد
سال‌های فعالیت ۱۳۶۴ - ۱۳۲۱
لقب شاعر ملی [۱]
مذهب شیعه
همسر ناهید افخم
فرزندان نوشیار، نازنین، مهیار
والدین سید محمدحسن ثقةالاسلام،
سکینه آغازی ارسنجانی

زندگی

مهدی حمیدی شیرازی در سال ۱۲۹۳ در شیراز به دنیا آمد. پدرش سید محمدحسن ثقةالاسلام از بازرگانان معروف شیراز بود که در دوره‌های اول مجلس شورای ملی، از آن شهر به نمایندگی مجلس انتخاب گردید. مادرش بانو سکینه آغازی ارسنجانی از زنان دانشمند و تربیت‌شده و اصیل بود که خود شاعری سخن‌سنج به شمار می‌رفت.

بیش از دو سال و نیم نداشت که پدرش درگذشت و تربیت او به مادرش محول شد. تحصیلات ابتدایی رادر مدرسه شعاعیه و دوره متوسطه در دبیرستان سلطانی شیراز به پایان رسید و در سال ۱۳۱۳ برای ادامه تحصیلات به تهران آمد و به دانشسرای عالی داخل شد. در سال ۱۳۱۶ در رشته ادبیات فارسی با رتبه اول به اخذ لیسانس نائل گردید. شعرسرایی را از حدود سال ۱۳۱۳ شروع کرد.

حمیدی پس از اخذ لیسانس به کارمندی اداره فرهنگ در آمد و برای انجام خدمت سربازی به تهران مراجعت کرد و به دانشکده افسری وارد شد و یک سال بعد بادرجه ستوان دومی برای خدمت افسری به شیراز برگشت. او در سال ۱۳۲۵ از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی موفق به اخذ دکترا شد سپس و در دانشکده الهیات به تدریس مشغول شد.[۳] حمیدی سالها در دانشگاه تهران به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول بود.


در دهه اول حیات شاعرانه حمیدی در عوالم عاطفی و رویاهای ایام جوانی گذشت بنابراین موضوع شعرش عموماْ عشق و غزل بود. در سه مجموعه پرشور و عاطفی وی یعنی شکوفه ها، پس از یک سال و اشک معشوق تمایل روشنی به سبک خراسانی نشان داده است. اولین مجموعه شعرش را در سال ۱۳۲۱ با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که تماماً در قالب غزل بود.

حمیدی شاعری بود که در جبهه مخالف نیما یوشیج و نوگرایان ایستاد و در پایان سال ۱۳۲۱ دومین دفتر شعرش را به نام «عصیان» به دست چاپ سپرد.

حمیدی در سال ۱۳۲۴ قصیده «مصاحبه با نیما پیشوای نوپردازان» را منتشر کرده بود که در جبهه شعرای کلاسیک و مخالفان نیما یوشیج او را در صف اول قرار داد. او بعد از شهریور ۱۳۲۰ با قصاید حماسی‌وار پیرامون شرایط نابسامان سیاسی و اجتماعی ایران و در حمله به اشغالگران بیگانه و جدایی‌خواهان آذربایجان، مورد توجه خاص و عام واقع شد و به او لقب «شاعر ملی» داده بودند.


پس از سال ۱۳۲۴ تدریجاْ گرایشی به مضامین اجتماعی و وطنی و تاریخی پیدا کرد. از دفترهای شعر این دوره از کار و شاعری حمیدی، مجموعه سالهای سیاه بیشتر حاوی اشعار وطنی، سیاسی و انتقادی و طلسم شکسته شامل اشعار وی است که در شیوه‌های نو و سرانجام زمزمه بهشت مراحل برتری از پختگی شعر وی را نشان می‌دهد و او را از استادان شعر در روزگار خود معرفی می‌کند.

آرامگاه حميدی شيرازی در جوار آرامگاه حافظ، در حافظيه شيراز

وی یکی از مخالفین شعر نیمایی بود و در این راه سرزنش‌های بسیاری را از طرفداران آن شعر شنید.[۳]


حمیدی علاوه بر مجموعه‌های شعرش در زمینه‌های دیگر ادبی نیز صاحب تالیفاتی بود. مهمترین کتاب او مجموعه سه جلدی دریای گوهر است که حاوی منتخبی از آثار نویسندگان، مترجمان و شاعران معاصر است. دو کتاب دیگر او، عروض حمیدی و فنون شعر و کالبدهای پولادین آن گویای آشنایی وی به مباحث فنی ادبی است. از نوشته‌های منثور حمیدی مجموعه‌های سبکسریهای قلم، عشق در بدر (در سه جلد)، شاعر در آسمان و فرشتگان در زمین به چاپ رسیده است.


او در سال ۱۳۶۵ در تهران وفات کرد و در حافظیه شیراز به خاک سپرده شد.

سایه ابن مسعود بازدید : 3 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

او در ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. برادران ابتهاج عموهای او بودند. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالی شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری به نام کاروان (دیرست گالیا...) با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش در گیرودار مسائل سیاسی سرود. ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت.

منزل شخصی سایه که از منازل سازمانی شرکت سیمان است در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده‌است. دلیل این نام گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن درخت گفته‌است. این خانه قدمت چندانی ندارد، اما ازآنجاکه در زمان سکونت سایه در آن محفل ادبی بزرگان شعر و موسیقی و محل نشست‌های آنها بوده‌است دارای ارزش فرهنگی بسیار بالایی است.

سایه در سال ۱۳۴۶ به اجرای شعرخوانی بر مزار حافظ در جشن هنر شیراز می‌پردازد که دکتر باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال بی نظیر شرکت کنندگان و هیجان آنها پس از شنیدن اشعار سایه را شرح می‌دهد و می‌نویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمی‌کرده‌است که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجان زده شوند.

ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود.[۳] تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و اشعار نیمایی او توسط موسیقی‌دانان ایرانی نظیر شجریان، ناظری و حسین قوامی اجرا شده‌است. تصنیف خاطره انگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است. سایه بعداز حادثه میدان ژاله (۱۷ شهریور ۱۳۵۷) به همراه محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده، به نشانه اعتراض از رادیو استعفا داد.

از مهم‌ترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزل‌های حافظ است که با عنوان حافظ به سعی سایه نخستین بار در ۱۳۷۲ توسط نشر کارنامه به چاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. سایه سال‌های زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی کرده که این کتاب حاصل تمام آن زحمت هاست که سایه در مقدمه آن را به همسرش پیشکش کرده‌است.[۴]

آثار

سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.

سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه‌ها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره‌است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی‌گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزل‌های خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که می‌توان گفت تعدادی از غزل‌های او از بهترین غزل‌های این دوران به شمار می‌رود.

سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر خود که حاصل سال‌های پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است به شعر اجتماعی روی آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود.

سایه پس از درگذشت دردناک احسان طبری در بهار ۱۳۶۸، مثنوی معروف و تاثیرگذار «قصه خون دل» را به یاد و در رثای او سرود.

خاطرات

هوشنگ ابتهاج سال ۱۳۹۱ در ۸۵ سالگی خاطرات خود را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب پیر پرنیان اندیش عنوان کرد. در این کتاب هوشنگ ابتهاج به بیان عقاید و نظرات خود درباره بسیاری از چهره‌های به نام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود می‌پردازد. او در این کتاب تایید می‌کند که آزادی‌اش از زندان در سال ۱۳۶۳ بعد از نامه محمدحسین شهریار به آیت‌الله خامنه‌ای و بیان این نکته که «وقتی سایه را زندانی کردند، فرشته‌ها بر عرش الهی گریه می‌کنند» صورت گرفته‌است. ابتهاج یک سال بعد از زندان آزاد می‌شود.[۵][۶][۷]

گفتگو با مهرنامه

ابتهاج مهر ۱۳۹۲ در گفتگویی با محمد قوچانی، مهدی یزدانی‌خرم و علیرضا غلامی که در مجله مهرنامه منتشر شد گفته بود: «من به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم. هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست. کمونیسم هم یک آرمان دور است. تا به قول معروف یک انسان طراز نوین ساخته نشود که هر کس به اندازه کارش بخواهد و بهره‌مند شود، کمونیسم قابل تحقق نیست.»

مهرنامه گفته است این گفتگو اولین گفتگوی مطبوعاتی هوشنگ ابتهاج با یک نشریه است.

او در این گفتگو درباره احمد شاملو گفته است: «وقتی شاملو مُرد من در مراسمش گریه کردم. یکی از دوستان به من گفت سایه گریه می‌کنی؟ فکر می‌کرد من نباید برای شاملو گریه کنم! گفتم این چه حرفی است؟ من برای کدام یک از رفقایم مرثیه ساخته‌ام؟ اخوان، شاملو، کسرایی، شهریار؟ درد نبودن این‌ها چنان برای من عظیم است که اصلا کلمه پیدا نمی‌کنم.»

حزب توده

ابتهاج در گفتگو با مجله مهرنامه در مهر ماه ۱۳۹۲ درباره روابطش با حزب توده گفته است: «عضو حزب توده نبودم، اما همیشه سوسیالیست بودم و به توده‌ای‌ها احترام می‌گذاشتم و رفیق آن‌ها بودم و با آن‌ها هم‌عقیده بودم.»[۸]

اخراج از کانون نویسندگان ایران

در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، هیات دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خوئی تصمیم به اخراج هوشنگ ابتهاج، به‌آذین، سیاوش کسرائی، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. این تصمیم نهایتا به تایید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل عناصر توده‌ای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.[۹][۱۰]

سایه ابن مسعود بازدید : 4 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

پدرش میرزا سید شکرالله متخلص به آزادی و جدش میرزا سید محمد تفرشی متخلص به علی، از شاعران دوره قاجار بودند. غلامرضا روحانی در بیست و یکم اردیبهشت سال ۱۲۷۶ شمسی در مشهد به دنیا آمد. انتشار اشعارش در سال ۱۲۹۸ در حالی که بیش از ۲۲ سال از عمر وی نمی‌گذشت در جرائد و نشریات مختلف تهران از قبیل: گل زرد، امید، نسیم شمال، ناهید و توفیق آغاز گردید.

روحانی در سال ۱۳۰۰ به عضویت انجمن ادبی ایران درآمد. این انجمن ابتدا در منزل شیخ‌الرئیس افسر و بعدها در منزل استاد محمد علی ناصح برقرار گردید. در سال ۱۳۰۲ به همکاری با بعضی کلوپهای نمایش و موسیقی، از جمله جامعه باربد پرداخت که استاد اسماعیل مهرتاش مؤسس آن بود. روحانی شهرهای زیادی برای نمایشنامه‌ها و پیش پرده‌ها سرود که بیشتر، درونمایه فکاهی داشت و بسیاری از آنها بر سر زبانها افتاد.

در سال ۱۳۱۳ مجموعه‌ای از شعرهایش با نام «طلیعه فکاهیات روحانی» با مقدمه سید محمد علی جمال‌زاده چاپ شد که در سال ۱۳۱۴ تجدید چاپ ولی مجدداً پس از مدت کوتاهی در بازار نایاب گردید. بعد از آن مجموعه کاملتری از اشعار و فکاهیات او در سال ۱۳۴۳ تحت عنوان «کلیات اشعار و فکاهیات روحانی، اجنه» در انتشارات سنائی به چاپ رسید.

نظیر اینگونه اشعار فکاهی در دوره جدید ادبیات فارسی خیلی کم و بدین مایه و معیار دیده نشده بود. به مرور ایام اشعار سید غلامرضا روحانی مصدر الهام و سرمشق گرانبهایی برای جوانان با ذوق دیگر گردید بطوریکه امروز ایران دارای یک مکتب «فکاهی» منظوم است.

او در انجمن‌های ادبی نظیر حکیم نظامی (وحید دستگردی)، فرهنگستان (ملک‌الشعرای بهار)، انجمن ادبی شیراز، انجمن ادبی آذرآبادگان، انجمن ادبی تهران، انجمن ادبی حافظ، انجمن ادبی صائب، انجمن ادبی نصر، انجمن ادبی دانشوران، و دیگر انجمن‌ها و محافل ادبی حضور فعال داشته است. روحانی در کلوپهای موسیقی و نمایش نیز هنرآفرین بود و ترانه‌ها و اشعاری فراوان برای کنسرت‌ها، نمایشنامه‌ها به گونه جدی و فکاهی آفریده است.

سید غلامرضا روحانی سرانجام در شهریور سال ۱۳۶۴ شمسی در هشتاد و هفت سالگی در تهران درگذشت. استاد جمال‌زاده او را «رئیس طایفه فکاهی سرایان» می‌نامد و ملک الشعرای بهار نیز در شعر خود، به دنبال ایرج میرزا و سید اشرف‌الدین گیلانی (نسیم شمال) از وی یاد می‌کند.

بررسی آثار

روحانی به زبان مردم کوچه و بازار می‌سرود و تکیه کلامها، اصطلاحات و ضرب‌المثلهای معمول زندگی روزمره را به کار می‌برد در عین حال، از رکیک گویی نیز پرهیز داشت. آثار او، از جهت آشنایی با زبان مردم دوران خودش و فرهنگ لغات عامیانه، بسیار قابل توجه‌است و آیینه تمام نمای گفتار، کردار و پندار توده مردم در زمان خودش است. او، به بدیع، عروض و قافیه احاطه کامل داشت و آن‌ها را بدرستی در اشعارش به کار می‌گرفت، با شیوه‌ای که به سادگی و روانی آثارش نیز لطمه‌ای وارد نیاید.

دو عنصری که در شعر او بیش از همه خود نمایی می‌کند، طنز او و تصویر سازی اوست. طنز او شیرین است و به دل می‌نشیند و با خواندنش تبسم بر لبها می‌آورد. زبانش، لطیف است و عفت کلام دارد و تصاویرش چون موجی آرام در دریای خیالات نقش می‌بندد.

سید غلامرضا روحانی با زبان طنز به بیان اوضاع اجتماعی دوران خود می‌پردازد و از دردهایی که مردم ایران به آن مبتلا هستند از افیون، دخان، خرافات، متجددین دروغین، بی دانشی، درد زنان بی یاور، جهل و بیسوادی، جنگ، و تقلید از سیئات عالم غرب سخن می‌گوید و نجات ایران را در تحصیل علم و دانش، دوری از سستی و تنبلی و ایمان واقعی می‌داند.

سایه ابن مسعود بازدید : 4 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

Adib Boroumand.jpg

کودکی

ادیب برومند در بیست و یکم خرداد ۱۳۰۳ در زادگاهش روستای (شهر فعلی) گز از شهرستان بُرخوار استان اصفهان به دنیا آمد. پدرش مصطفی قلی خان برومند از خوانین گز بود که از حُسنِ خط و مقدمات زبان عربی و آگاهی‌های تاریخی بهره داشت. به زبان فرانسه مسلّط واز جمله تجددطلبان عصر بود؛ هیچ گاه شغل دولتی نپذیرفت و به کار مِلکداری و کشاورزی اکتفا نمود.

نوجوانی

ادیب تا سن ۱۶ سالگی به نثر نویسی اهتمام می‌ورزید ولی از ۱۷ سالگی بیشتر به شعر و شاعری روی آورد و با دلبستگی و علاقه‌ای که به شاعران و اشعار شعرای دوران مشروطه پیدا کرده بود، به سرودن شعر در همین سبک ِ نوپا که از جهت موضوع و مطلب دیرینگی نداشت و موضوع آن مسایل روز بود، پرداخت.

ورود به دانشگاه

ادیب برومند در جوانی با کسب رتبه ۳ در آزمون ورودی دانشکده حقوق دانشگاه تهران به کسب دانش در رشته حقوق قضایی آغاز ورزید و در طی تحصیل در دانشکده حقوق به مطالعه پیرامون ادبیات فارسی پرداخت و به زبان‌های عربی و فرانسه نیز تسلط پیدا کرد.

اشغال ایران در جنگ جهانی دوم

او پس از حادثه سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ و اشغال ایران به وسیله متفقین در جنگ جهانی دوم، به سرودن شعرهای سیاسی و میهنی پرداخت. موضوع این اشعار حمله به اشغال کنندگان ایران و مخالفت با عوامل بیگانه‌یعنی هواداران شوروی و انگلیس و انتقاد از دیکتاتوری دوران رضا شاه پهلوی و تقویت آزادیخواهی و استقلال طلبی و حسّ وطن خواهی در مردم ایران بود که در جراید و مجلات کشور منتشر می‌شد. وی همچنین اشعاری بر ضد غائله آذربایجان و زمزمهُ تجزیه طلبی در آن سامان، حزب دموکرات آذربایجان و حکومت سید جعفر پیشه وری سرود. ادیب برومند در آن سالیان دور در اپرت (ایران پر آشوب - بهمن ۱۳۲۶) انقلاب و تغییر حکومت در ایران را پیش بینی نموده بود.[۱]

وکالت دادگستری

ادیب برومند در سال ۱۳۲۵ از وزارت دادگستری ابلاغی برای شغل دادیاری دادگستری اردبیل دریافت کرد ولی از پذیرفتن سِمَت قضائی اعراض نمود و تقاضای صدور پروانهٔ کارآموزی وکالت دادگستری کرد و دو سال بعد به طور مستقل به عنوان وکیل پایه یک دادگستری مشغول کار شد؛ وی سال‌ها وکیل بانک ملّی ایران بود و وکالت‌های متفرق را کم‌تر می‌پذیرفت.

فعالیت در جبهه ملی ایران (جبهه اول)

از آبانماه ۱۳۲۸ که جبهه ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق بنیان‌گذاری شد و نهضت ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران جنب و جوش خاصی پدید آورده بود، از هواداران نهضت ملی ایران گردید و با سرودن اشعار میهنی و سیاسی به همگامی با جبهه ملی و این نهضت ضد استعماری پرداخت و با نفوذ سیاسی انگلیس و تحریکات روسیه شوروی مخالفت کرد. وی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ همچنان با حکومت کودتا به مبارزه برخاست.

سایه ابن مسعود بازدید : 3 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

محمدتقی بهار در شانزدهم آبان ۱۲۶۵ ه‍. ش. برابر با ۱۳۰۵ ه‍. ق. در مشهد زاده شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد صبور کاشانی (درگذشتهٔ ۱۲۲۹)، قصیده‌سرای سرشناس عهد فتحعلی شاه می‌دانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزید. مادرش از یک خانوادهٔ گرجی، که در دورهٔ عباس میرزا به ایران آمده بودند٬ بود. [۱][۲] مادرش نیز مانند پدر اهل سواد و شعر و دانش بود. می‌گوید که پدرش ترجمه‌های الکساندر دوما را که تازه منتشر شده بود به خانه می‌آورد و با صدای بلند برای افراد خانواده می‌خواند و چون خسته می‌شد، مادرش خواندن را ادامه می‌داد.Bahar.jpg

بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی فارسی و قرآن را به خوبی می‌خواند. از هفت سالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری تکمیل کرد. وقتی ۱۵ ساله شد، اوضاع کشور یعنی مرگ ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه چنان بود که پدرش به این نتیجه رسید که با تغییر اوضاع دیگر کسی به شاعران اعتنایی نخواهد کرد و تقریباً او را از شعر گفتن منع کرد و تلاش کرد تا وی را به تجارت وادارد.

اما این تلاش به دو دلیل به نتیجه نرسید، نخست اینکه محمدتقی بهار چندان علاقه‌ای به تجارت نداشت و دوم اینکه پدرش در سن ۱۸ سالگی او درگذشت و موفق نشد که جلوی شاعر شدن او را بگیرد. در بیست سالگی به صف مشروطه‌طلبان خراسان پیوست و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی-سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضا به چاپ می‌رسید که مشهورترین آنها مستزادی است خطاب به محمدعلی شاه.

بهار در ۱۳۲۸ روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازه‌بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد. در ۱۳۳۲ به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی از حوزه انتخابیه درگز انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازه‌ای در نظم و نثر پدید آورد. علاوه بر بهار عده‌ای از اهل قلم مانند عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یاسمی، سعید نفیسی و تیمورتاش با این مجله همکاری داشتند.

انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از معروفترین قصیده‌های بهار، «بث‌الشکوی»، در ۱۳۳۷ به مناسبت توقیف نوبهار سروده شده‌است. کودتای ۱۲۹۹ بهار را برای سه ماه خانه‌نشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنی‌ترین قصیده‌های خود، هیجان روح، را سرود. چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوام‌السلطنه نخست‌وزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد. از این دوره با سیدحسن مدرس رهبر فراکسیون اقلیت همراهی می‌کرد. بهار در این دوره نزد هرتسفلد زبان پهلوی می‌آموخت.

در مجلس پنجم بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردارسپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شده‌است و مردم نتیجه چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان می‌بینند. بعدها بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری سرود. در پایان دورهٔ ششم مجلس، با استقرار سلطنت رضاشاه، دیگر زمینه‌ای برای فعالیت سیاسی بهار وجود نداشت و او هوشمندانه از سیاست کناره گرفت. وی پیش از آن در تیرماه ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا ۱۳۲۲ حفظ کرد.

بهار در این دوران به فعالیت علمی و آموزشی روی آورد و در کنار استادانی چون عباس اقبال آشتیانی، بدیع‌الزمان فروزانفر و صادق رضازاده شفق در سال تحصیلی ۱۳۰۷-۱۳۰۸ در دارالمعلمین عالی به تدریس پرداخت. در ۱۳۰۸، به اتهام مخالفتهای پنهان با رضاشاه، برای مدتی به زندان افتاد و تا ۱۳۱۲ چند بار به حبس و تبعید محکوم شد. در ۱۳۱۲ از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد و در ۱۳۱۳ با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشن‌های هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد.

از آن به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با انزوای او در ۱۳۰۷ پس از پایان مجلس ششم و کناره‌گیری از مجلس آغاز شده بود غنای بیشتری یافت. طی این دوره بود که بار دیگر به مطالعهٔ متون و تتبع و تحقیق ادبی و زبانی پرداخت. در ۱۳۱۱ در اجرای قراردادهایی که در زمان علی‌اصغر حکمت با وزارت معارف منعقد کرد، به تصحیح متونی چون مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی و منتخب جوامع‌الحکایات عوفی پرداخت. دستاورد ادبی و علمی او در این دوره، تصحیح متون، ترجمه آثاری از پهلوی به فارسی، تألیف سبک‌شناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای شاهنامه بود. در ۱۳۱۶ تدریس در دوره دکتری ادبیات فارسی را به عهده گرفت.

با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده حب‌الوطن را در اندرز به شاه جدید سرود. روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی را در ۱۳۲۲ نگاشت. از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد.

پس از غائلهٔ آذربایجان در ۱۳۲۴، بهار زیر لوای قوام‌السلطنه به فعالیت سیاسی روی آورد و در کنگرهٔ حزب دموکرات ایران مجدانه شرکت کرد. در بهمن ۱۳۲۴ در کابینهٔ قوام وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چند ماهی بیش طول نکشید و استعفا کرد. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت. اما بر اثر ابتلا به بیماری سل، تنها در ماههای تیر، مرداد و شهریور ۱۳۲۶ فرصت حضور در مجلس را یافت. در نیمهٔ دوم ۱۳۲۶ بهار که به بیماری سل مبتلا گشته بود، با استفاده از مرخصی استعلاجی از مجلس، برای معالجه به شهر لوزان در سویس رفت. بهار قصیده به‌یاد وطن معروف به «لُزَنیه» را در همین شهر سرود. اما مضیقهٔ شدید مالی باعث گردید که بهار با نیمه‌کاره رها کردن معالجه راهی ایران شود. سفر بهار به سویس کمی بیش از یک سال تا اردیبهشت ۱۳۲۸ طول کشید. بهار در بازگشت به ایران به تدریس دانشگاهی ادامه داد.

در خرداد ۱۳۲۹ جمعیت ایرانی هواداران صلح تأسیس گردید و بهار که از پایه‌گذاران آن بود (اعضای مؤسس دیگر: دکتر علی شایگان، حائری‌زاده، مهندس قاسمی، دکتر حکمت، احمد لنکرانی، محمد رشاد و محمود هرمز)، به ریاست جمعیت انتخاب شد و قصیدهٔ معروف جغد جنگ را، به اقتفای چکامهٔ بلند منوچهری سرود.

بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.

بررسی آثار

آثار منثور و منظوم بهار متنوع است و انواع شعر سنتی و اشعار به زبان محلی، تصنیف و ترانه، مقاله‌ها و سخنرانیهای سیاسی و انتقادی، رساله‌های تحقیقی، نمایشنامه، اخوانیات و مکتوبات، تصحیح انتقادی متون، ترجمه‌های متون پهلوی، سبک‌شناسی نظم و نثر، دستورزبان، تاریخ احزاب، مقدمه بر کتابها و حواشی بر متون به خصوص شاهنامهٔ فردوسی را در برمی‌گیرد.

مهم‌ترین اثر بهار دیوان اشعار اوست که به اعتباری کارنامهٔ عمر او نیز به شمار می‌رود. این دیوان در زمان حیات او به چاپ نرسید. جلال متینی از بهار نقل می‌کند که می‌خواسته‌است سروده‌های خود را از صافی نقد بگذراند و منتخب دیوان خود را به چاپ برساند و از وزارت فرهنگ خواستار شده بود که دوتن آشنا با شعر و شاعری را برای پاک‌نویس اشعارش در اختیار او بگذارد، اما این تقاضا اجابت نشد.

در میان آثار تحقیقی بهار نیز سبک‌شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی ممتاز است. این کتاب حاصل ۳۰ سال تتبع و تدریس استاد است. هنوز هم کتابی در این موضوع که بتواند با آن رقابت کند تألیف نشده‌است. بهار به این مبحث از علوم ادبی در زبان فارسی استقلال و هویت بخشید و درس دانشگاهی آن، به حق به نام او مُهر خورد. ژیلبر لازار در اثر نفیس خود «زبان کهن‌ترین آثار نثر فارسی» به سبک‌شناسی بهار بیش از هر اثر دیگر استناد کرده، و آن کتاب را اثری افتخارآمیز شمرده‌است.

بهار بخشی از سبک‌شناسی شعر را نیز که چند دوره آن را درس داده، و با وزارت فرهنگ در بهار ۱۳۲۹ برای چاپ و نشر آن قرارداد بسته بود، نوشت که با شدت گرفتن بیماری سل مجال آن پیدا نکرد تا تدوین و نگارش این اثر را به پایان برساند. اما تقریرات درسی او با عنوان تاریخ تطور شعر فارسی چاپ و منتشر شد. عبدالحسین زرین‌کوب در وصف سبک‌شناسی شعر بهار می‌نویسد که او بیان خصوصیات مکتبهای شعر فارسی را ضابطه بخشید و کارهایی که بعدها در این باب صورت گرفت، جز تکرار و شرح آن نیست.

بهار در تدوین دستور زبان، معروف به دستور پنج استاد (تهران، ۱۳۲۹) سهم عمده دارد. به ویژه در مبحث فعل، تمایز مادهٔ مضارع و ماضی و انواع مشتقات هر یک، ابتکار شخصی اوست. او ضمن درس سبک‌شناسی نثر، نکات دستوری تازه‌ای بیان می‌کرد و اصرار داشت که در امتحان درس سبک‌شناسی این نکات را نیز موضوع سؤال قرار دهد.

مقالات ادبی و تحقیقی بهار، در زمان حیات یا پس از وفات او در جراید و مجلات و نشریات متعدد از جمله نوبهار، مهر، ایران، دانشکده، باختر، ارمغان، تعلیم و تربیت، دانش، جهان نو، یغما، آموزش و پرورش، نگین، گلهای رنگارنگ، پیام نو، نامهٔ فرهنگستان، فردوسی، آینده، آرمان، مهر ایران، ایران‌نامه و سخن چاپ و منتشر شد. این مقاله‌ها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی، تاریخی، واژه‌شناسی، دستور، خط، احوال رجال سیاسی و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مکاتبات است.

سایه ابن مسعود بازدید : 4 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت

تواضعی که به ابرو کنند، کرد و گذشت

نوازشم به جواب سلام اگر چه نداد

تبسمی ز لب نوشخند کرد و گذشت

به جذبهٔ نگهی کز پیش کشان می‌برد

چه صیدها که اسیر کمند کرد و گذشت

کرشمه‌ای که جنون آورد تعقل آن

بلای دانش سد هوشمند کرد و گذشت

یکی قبول نکرد از هزار تحفهٔ جان

بهانه غمزهٔ مشکل پسند کرد و گذشت

که بود این ، که ز چشم بدش گزند مباد

که جان بر آتش شوقم سپند کرد و گذشت

رسید و باز به اندک ترحمی وحشی

زبان شکوه به کام تو بند کرد و گذشت
سایه ابن مسعود بازدید : 4 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم

چندان دویده‌ایم که از پا فتاده‌ایم

عاشق بسی به کوی تو افتاده است لیک

ما در میانهٔ همه رسوا فتاده‌ایم

پشت رقیب را همه قربست و منزلت

مردود درگه تو همین ما فتاده‌ایم

ما بیکسیم و ساکن ویرانهٔ غمت

دیوانه‌های طرفه به یک جا فتاده ایم

وحشی نکرده‌ایم قد از بار فتنه راست

تا در هوای آن قد رعنا فتاده‌ایم

سایه ابن مسعود بازدید : 0 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است

که مدعا طلبیدن ز یار بی‌ادبی است

حکیم جام جم و آب خضر چون گوید

مراد جام زجاجی و بادهٔ عنبی است

نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی

شکرفشان لبش از خنده‌های زیر لبی است

شب از جفای تو می‌نالم و چو می‌نگرم

همان دعای تو با ناله‌های نیمه شبی است

به یک کرشمهٔ چشم فسونگر تو شود

یکی هلاک یکی زنده این چه بوالعجبی است

برد دل از همه کس نظم او که هاتف را

ملاحت عجمی و فصاحت عربی است

سایه ابن مسعود بازدید : 21 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)
علی ظاهری صبر کنسج العناکب
و فی باطنی هم کلدغ العقارب
و مغتمض الا جفان لم یدر ماالذی
یکابد سهران اللیالی الغیاهب
وان غمدوا سیف اللوا حظ فی الکری
الیس لهم فی القلب ضربة لازب
اقر بان الصبر الزم مؤنس
بلی فی مضیق الحب اغدر صاحب
و عیبنی فی حبهم من به عمی
و بی صمم عما یحدث عائبی
و من هوسی بعدالمسافة بیننا
یخایلنی ما بین جفنی و حاجبی
خلیلی ما فی‌العشق مأمن داخل
و مطمع محتال و مخلص هارب
و لیس لمغصوب الفاد شکایة
و ان هلک المغصوب فی ید غاصب
طربت و بعد القول فی فم منشد
سکرت و بعد الخمر فی ید ساکب
ایتلفنی نبل و لم ادر من رمی
ایقتلنی سیف و لم ار ضاربی
تری‌الناس سکری فی مجالس شربهم
و ها انا سکران و لست بشارب
اخلای لاترثوا لموتی صبابة
فموت الفتی فی‌الحب اعلی المناصب
لعمرک ان خوطبت میتا تراضیا
سیبعثنی حیا حدیث مخاطبی
لقد مقت السعدی خلا یلومه
علی حبکم مقت العدو المحارب
و ان عتبوا ذرهم یخوضوا و یلعبوا
فلی بک شغل عن ملامة عاتب
 
سایه ابن مسعود بازدید : 0 شنبه 12 بهمن 1392 نظرات (0)

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد
در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
جام مینایی می سد ره تنگ دلیست
منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار
خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد
 

سایه ابن مسعود بازدید : 2 دوشنبه 16 دی 1392 نظرات (0)

خواجه شمس الدین محمد شیرازی ملقب به لسان الغیب ، در شیراز متولد شد ، از زندگی او اطلاعات چندانی در دسترس نیست و افسانه های بسیاری از زندگی او نقل شده.

وی علاقه ای به سفر از خود نشان نداد و جز یک سفر کوتاه به یزد و سفری بی سرانجام به جزیره هرمز ، بقیه عمر خود را در شیراز گذراند.

وی از همه علوم قرآنی بهره داشت و در نوجوانی  قرآن را با چهارده روایت آن حفظ کرد و به همین اعتبار به وی لقب حافظ داده شد.

حافظ نیز مانند فردوسی و خاقانی ، فقدان فرزند را چشید.

در قطعه ای به مطلع  خسروا دادگرا شیردلا بحرکفا  (قطعه شمارهٔ ۳۲)  که در آن مسعود ، برادر شاه اسحاق را خطاب قرار داده ، اشاره می کند که به مدت سه سال در دربار مشغول بوده و احتمالا منسب دیوانی داشته است.

در جاهای زیادی از اشعارش به مسائلی از جمله گرفتن دستمزدس اشاره کرده ، که این به این معنی است که وی به شغلی غیر از شاعری می پرداخته و از راه دیگری امرار معاش می کرده.

آرامگاه او در شهر شیراز واقع است که به حافظیه مشهور است.

مجسمه حافظ در تالار حافظ

 

 
 

لسان الغیب لقبی است که بعدها ایرانیان به حافظ داده اند ؛ چون احساس کردند که وی با عالم بالا ارتباط دارد ، و حس می کردند که این اشعار و غزلیات نمی توانسته کاملا زمینی باشد. یعنی در واقع فکر می کردند که حافظ با یک رشته نامرئی ، به عالمی فراتر از این عالم وصل می شده.

عجیب این است که خود او هم تنها شاعری است که اینقدر دوست دارد خود را به عالم بالا وصل کند.مثلا می گوید:

قدسیان گوئی که شعر حافظ از بر می کنند

یا

سرود زهره به رقص آورد مسیحا را در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ

 

 
 

دکتر اسلامی ندوشن معتقدند که نسبت دادن شاخ نبات به معشوق حافظ ، بعدها توسط مردم صورت گرفته است.وی در این باره می گوید: من قرینه قانع کننده ای نمی بینم که این معنا را تایید کند .این جزو افسانه هایی است که راجع به حافظ ساخته شده است.

شاخ نبات نماد و نشانه شیرینی است ، در گذشته شیرینی در دسترس همه نبود و ماده ای کمیاب و بسیار گران بها بود و به همین  شاعران ما درباره آن بسیار صحبت کرده اند.

 
 

وی شاعری غزل سراست و سرمشق او در غزل سرایی بیشتر ، سعدی، کمال الدین اسمعیل ، سلمان ساوجی و خواجوی کرمانی بوده است.

حافظ پس از  فرغانی ، عبید زاکانی  و ابن یمین ، شیوه ای تازه برای مبارزه با نابسامانی های جامعه برگزید.

نمایی قدیمی از حافظیه

پیش از او غزل یا  عاشقانه یا عارفانه بود اما حافظ راهی ابداع کرد که عشق و عرفان را در غزل به هم آمیخت. وی در تلفیق دو فرهنگ اسلامی و ایرانی ، مانند سعدی توفیق بسیار یافت.

برخی حافظ را خاتم شعرای ایران می دانند.

 

 
 

1.در حال حاضر دوران تازه ای از حافظ گرایی برای ما ایجاد شده که نشان دهنده آن است که مشکلات در زمان ما همان قدر است که حافظ در زمان خود احساس می کرده .این مسائل در حقیقت همان مسائل عمیق و اساسی زندگی هستند که در دوران ما به علت برخورد فرهنگ ها و مشکلات دوران ، تازه نفس شده اند و در برابر افراد قد علم کرده اند.

در واقع حافظ ، دست بر روی موضع درد مردم گذاشته است.

 

2.رمز بعدی کار وی در بیان اوست.وی توانسته مغناطیس و نیروی درونی کلمات را بیرون آورد ؛ و این کار به یک نبوغ استثنائی و خارق العاده نیاز دارد ؛ به این معنا که حافظ به هسته مرکزی کلامی انسان دست یافته.

زبان فارسی چهار گوینده با این خصوصیت دارد: حافظ ، سعدی ، فردوسی و مولوی

 

حافظ توانسته طوری الفاظ را در ارتباط با معنا انتخاب کند که بین لفظ و معنا هماهنگی خاصی ایجاد شود و به محض به وجود آمدن این هماهنگی ، یک جرقه از موسیقی می زند و آن موسیقی یک چیز نهانی است که یکباره کلام را از حالت عادی خارج می کند.

می توان یکی از شعرهای وی را به نثر بنویسیم و در این جاست که مشاهده می شود که چگونه معنی ، یکدفعه افت می کند و ناگهان می بینیم که عبارتی که به دست آمده ، معنی خارق العاده و مهمی ندارد ، اما وقتی در جای خودش و در آن آهنگ و موسیقی قرار گرفت ، به کلی جان می گیرد و چیز دیگری می شود. به همین دلیل است که حافظ در ترجمه ، تمان خصوصیاتش را از دست می دهد. در این باره بیت زیر را به نثر بر میگردانیم و بررسی می کنیم:

تفقدی نکند طوطی شکر خارا شکر فروش که عمرش دراز باد چرا

معنی شعر به نثر این می شود که شکر فروش ( که همان معشوق است ) که خدا عمرش را دراز کند ، چرا گوشه چشم عنایتی به ما که مثل طوطی طالب شکر لب های او هستیم نمی افکند؟

میبینیم که مضمون آن بیان کننده مسئله بسیار ساده ای است  اما زمانی که آن را در متن غزل میبینیم ، اهنگ و لفظ و کلام طوری ما را می رباید که عادی بودن آن در برابر کل مضمون آن ، پنهان می ماند.

سعدی هم از این ابیات عادی و حتی پیش پا افتاده زیاد دارد اما آهنگ و موسیقی به فریاد می رسند و تاثیر خود را می گذارند.

مجسمه حافظ - پیکره تراشی در تاجیکستان

برخورد اصوات و حروف و الفاظ در شعر حافظ از روی یک حساب دقیق و ریاضی وار تنظیم شده اند.نمی گ.ییم که وی عمدا این روش ریاضی وار را پیش گرفه ، اما استعداد او و شم قوی وی در این زمینه ، کلامش را به این سمت می برده است.وی بارها کلمات و الفاظ را جا به جا می کرده تا آن چیزی که می بایست از کار در بیاید.

حافظ در عمر پنجاه ساله شاعریش هرگز در پی کمیت کار نبوده و در این دوران فقط پانصد غزل آورده و کار گسترده وی بر روی هرکدام از این اشعار و ابیات باعث شده که تعدادی از غزل هایش به چند شکل مختلف روایت شوند و به ما برسند که در هر صورتشان ذهن ما را به خود حلب می کند و نمی دانیم که مقصود نهایی حافظ چه بوده است.

 

3.طنز در شعر حافظ هم از شگرد های اشعار اوست ، طنزی آرام و پنهانی و خاص که در سر تا سر ابیاتش حرکت می کند.

وی با پوششی از ابهام و ایهام و کنایه که بر روی کلماتش می کشد ، این ویژگی را در شعرش به نمایش می گذارد.علت استفاده از این  آرایه ها ، این است که :

نخست زبان صریح زبان مطبوعی نیست و برای این که فوری و صریح حرفش را ادا می کند سهمی برای مشارکت خواننده به جا نمی گذارد ، و و ایهام و ابهام و مجاز شاعرانه این فرصت را به خواننده می دهد که خودش ، در شعر را به روی خود باز کند و آن را تعبیر و تفسیر کند و با آن زندگی کند.

دوم آن که وجود شرایط بستگی و عدم امکان بیان همه مطالب روز از سمت مردم ، در طول تاریخ ایران ، شاعران را به سوی استفاده از کنایه روان کرده است. این مورد راجع به شاعران وصفی صدق می کند.

سوم آن که شاعران  عرفانی برای بیان مطالبشان همیشه از کنایه استفاده می کنند.

 

4.مسئله بعدی در شعر حافظ ، عنصری است که به آن یگانگی در چند گانگی گفته می شود ( به تعبیر دکتر محمد علی اسلامی ندوشن) .بدان معنی که حافظ در یک غزل ده – دوازده بیتی ، چندین معنی جای میدهد به طوری که برخی به این شبه می افتند که شاید حافظ دچار پراکنده گوئی شده است.

این کار یکی از شگردهای حافظ است که او می خواهد شعر را از حوزه یکنواخت خارج کند . با اندکی دقت در این زمینه در می یابیم که همه این مسائل در دایره زندگی و سرنوشت انسان ، در یک محور حرکت می کنند و در حقیقت با یکدیگر در ارتباط کامل هستند. و از طرفی هم آن چه  محور اصلی ادبیات عرفانی ماست ، ارتباط و اتصال همه اجزای عالم با یکدیگر است که این نکته در شعر حافظ ، عینیت پیدا کرده است.

 

5.در آخر باید به مسئله ای اشاره کرد که از آن با عنوان طنین فوق صوت اد می شود ( به تعبیر دکتر محمد علی اسلامی ندوشن ). این همان چیزی است که خاصیت ربایندگی شعر حافظ از آن ناشی می شود.این ویژگی چیزی نیست که بتوان آن را وصف کرد و از مجموع شگرد های حافظ مثل طنز و ایهام و تداعی معانی و ... حاصل می شود .

حافظ چنین خاصیتی را به سادگی به دست نیاورد و نتیجه مجاهدات اوست که خودش نیز به آن ها اشاراتی می کند.از جمله: سحرخیزی ، بیدار خوابی ، گریه های شبانه و...

عصر حافظ سراسر نا امنی ، جنگ های داخلی، اختلاف علما با حکام و...بود .همه افراد، هرچند گوشه گیر مثل حافظ   ، با این مسائل درگیر بودند.رویایویی با این مسائل لین ویژگی را دارد که انسان را پخته می کندو انگیزش ها درونی در وی ایجاد میکند.

دیوان حافظ مانند روزنامه ای است که تمام وقایع زمان خود را در آن منعکس کرده   .

 

 

شهریار!!!

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
شهریار مردی سربلند

مشفق کاشانی

سایه ابن مسعود بازدید : 2 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
تاریخ تولد : ۰۴ امرداد ۱۳۰۴
شاعر

1333- 1358 اشتغال به مسئولیت های اداری در تهران
بازنشستگی در سال 1358
تهیه برنامه های عرفانی و مذهبی برای رادیو و عضویت در شورای شعر صدا و سیما
1378 - تشکیل انجمن شاعران ایران با کمک جمعی از شاعران
1382 - انتخاب به عنوان چهره ماندگار

اشک ها (1323)
صلای غم - تضمین 12 بند محتشم کاشانی (1323)
شباهنگ (1323)
خاطران (1326)
سرود زندگی (1342)
شراب آفتاب (1343)
آذرخش (1365)
خلوت انس - مکاتبات ادبی با شاعران (1368)
آیینه خیال (1370)
گزیده ادبیات معاصر نیستان (1378)


احمد شاملو!!

سایه ابن مسعود بازدید : 2 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
تاریخ تولد : ۲۱ آذر ۱۳۰۴
شاعر، مترجم، نویسنده، پژوهشگر، روزنامه‌نگار

شعر:

۱۳۲۶ آهنگ‌های فراموش‌شده، توسط ابراهیم دیلمقانیان منتشر شد.
۱۳۲۹-۱۳۲۶ آهن‌ها و احساس، در چاپ‌خانهٔ یمنی تهران توسط فرمانداری نظامی ضبط و سوزانده شد.
۱۳۳۰-۱۳۲۹ قطعنامه، چاپ اول با مقدمه فریدون رهنما و به هزینهٔ او:۱۳۳۰.
۱۳۳۰ بیست و سه (۲۳)، چاپ مستقل ۱۳۳۰، چاپ‌های سانسور شدهٔ دیگر ضمیمهٔ مرثیه‌های خاک.
۱۳۳۵-۱۳۲۶ هوای تازه
۱۳۳۸-۱۳۳۶ باغ آینه
۱۳۴۰-۱۳۳۹ لحظه‌ها و همیشه
۱۳۴۳-۱۳۴۱ آیدا در آینه
۱۳۴۴-۱۳۴۳ آیدا: درخت و خنجر و خاطره!
۱۳۴۵-۱۳۴۴ ققنوس در باران
۱۳۴۸-۱۳۴۵ مرثیه‌های خاک
۱۳۴۹-۱۳۴۸ شکفتن در مه
۱۳۵۲-۱۳۴۹ ابراهیم در آتش
۱۳۵۶-۱۳۵۵ دشنه در دیس
۱۳۵۹-۱۳۵۶ ترانه‌های کوچک غربت
۱۳۶۹-۱۳۵۷ مدایح بی‌صله
۱۳۷۶-۱۳۶۴ در آستانه
۱۳۷۸-۱۳۵۱ حدیث بی‌قراری ماهان

شعر (ترجمه):
غزل غزل‌های سلیمان، ۱۳۴۷.
هم‌چون کوچه‌ای بی‌انتها، ۱۳۵۲.
هایکو، شعر ژاپنی، با ع. پاشایی، ۱۳۶۱.
سیاه همچون اعماقِ آفریقای خودم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمه و اجرای شعرهایی از لنگستون هیوز، نشر ابتکار، ۱۳۶۲، ترجمه چند شعر دیگر از هیوز در ۱۳۷۰ با حسن قباد و موسیقی کیت جارت
ترانه‌های میهن تلخ، ترجمهٔ شعرهایی از یانیس ریتسوس، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی میکیس تئودوراکیس، نشر ابتکار، ۱۳۶۰.
ترانهٔ شرقی و اشعار دیگر، ترجمهٔ شعرهایی از فدریکو گارسیا لورکا، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی گیتار آتا هوآلپا یوپانکویی. نشر ابتکار، ۱۳۵۹.
سکوت سرشار از ناگفته‌هاست، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد با محمد زرین‌بال و اجرای شعرهایی از مارگوت بیکل، موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار، ۱۳۶۵.
چیدن سپیده دم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد با محمد زرین‌بال و اجرای شعرهایی از مارگوت بیکل، موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار، ۱۳۶۵.

داستان و رمان و فیلمنامه:

زیر خیمهٔ گر گرفتهٔ شب، ۱۳۳۵
زنِ پشتِ درِ مفرغی، ۱۳۳۵
حلوا برای زنده‌ها، ۱۳۴۵
درها و دیوار بزرگ چین، ۱۳۵۲
تخت ابونصر (براساس داستان صادق هدایت)، ، ۱۳۵۲
میراث، ۱۳۶۵
روزنامهٔ سفر میمنت اثر ایالات متفرقهٔ امریغ (اوکلند کالیفرنیا)، منتشر نشده‌است

رمان و داستان:

نایب اول، اثر رنه بارژاول، ۱۳۳۰.
پسران مردی که قلبش از سنگ بود، اثر موریوکایی، ۱۳۳۲.
لئون مورنِ کشیش، اثر بئاتریس بک، ۱۳۳۴.
برزخ، اثر ژان روورزی، ۱۳۳۴. ،
زنگار (خزه)، اثر هربرت لوپوریه، ۱۳۳۵.
پابرهنه‌ها، اثر زاهاریا استانکو ترجمه ناقصی با عطا بقایی،. ۱۳۳۷، ترجمهٔ کامل ۱۳۵۰.
افسانه‌های هفتاد و دو ملت در دو جلد، ۱۳۳۹.
۸۱۴۹۰، اثر آلبر شمبون، ۱۳۴۶.
قصه‌های بابام، اثر ارسکین کالدول، ۱۳۴۶.
خزه (ترجمهٔ مجدد زنگار)، ۱۳۵۰.
دماغ، سه قصه و یک نمایش‌نامه اثر ریونوسوکه آکوتاگاوا، ۱۳۵۱.
افسانه‌های کوچک چینی، ۱۳۵۱. ،
دست به دست، نوشتهٔ ویکتور آلبا، ۱۳۵۱.
لبخند تلخ، ۱۳۵۱.
زهرخند، ۱۳۵۲.
مرگ کسب و کار من است اثر روبر مرل، ۱۳۵۲.
سربازی از دوران سپری شده، ۱۳۵۲.
شازده کوچولو نوشتهٔ آنتوان دو سنت‌اگزوپری. نخست در ۱۳۵۸ با نام مسافر کوچولو در کتاب جمعه منتشر شد و بار دیگر در ۱۳۶۳ به ضمیمهٔ نوار صوتی با موسیقی گوستاو مالر توسط نشر ابتکار انتشار یافت.
بگذار سخن بگویم، اثر مشترک دومیتیلا چونگارا و موئما ویئزر، با ع. پاشایی، ۱۳۵۹.
دن آرام اثر میخائیل شولوخف، ۱۳۸۲.
عیسا دیگر، یهودا دیگر، بازنویسی رمان قدرت و افتخار اثر گراهام گرین، در ۱۳۵۶. ترجمه شد اما تاکنون (۱۳۸۵) چاپ نشده‌است.
گیل‌گمش، تهران، نشرچشمه، ۱۳۸۲.

نمایش‌نامه (ترجمه):

مفتخورها، اثر گرگهٔ چی‌کی، با انگلا بارانی، ۱۳۳۳.
درخت سیزدهم، اثر آندره ژید، ۱۳۴۰.
سی‌زیف و مرگ، اثر روبر مرل، با فریدون ایل‌بیگی، ۱۳۴۲.
نصف شب است دیگر دکتر شوایتزر، اثر ژیلبر سسبرون، ۱۳۶۱.
خانهٔ برناردا آلبا، عروسی خون (با بازبینی مجدد) بار اول در ۱۳۴۷، با یرما در سه نمایشنامه از فدریکو گارسیا لورکا، ۱۳۸۰.

متن‌های کهن فارسی:

حافظ شیراز به روایت احمد شاملو، ۱۳۵۴ تصحیح دیوان حافظ، مقدمهٔ این کتاب پس از انقلاب اجازه چاپ پیدا نکرد و تمام چاپ‌های بعد از چاپ سوم (۱۳۶۰) بدون مقدمه منتشر شده‌است.
افسانه‌های هفت گنبد، نظامی‌گنجوی، ۱۳۳۶.
ترانه‌ها (رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعیات خیام و رباعیات بابا طاهر)، ۱۳۳۷.

ادبیات کودکان:

خروس زری پیرهن پری، بر اساس قصهٔ آلکسی تولستوی، با نقاشی‌های فرشید مثقالی، ۱۳۳۸ و به صورت نوار صوتی برای کودکان، ۱۳۶۰.
قصهٔ هفت کلاغون، با نقاشی‌های ضیاالدین جاوید، ۱۳۴۷.
پریا، با نقاشی ژاله پورهنگ، ۱۳۴۷، به صورت نوار صوتی با صدای شاعر به نام قاصدک، ۱۳۵۸.
چی شد که دوستم داشتن؟، اثر ساموئل مارشاک، با نقاشی ضیاءالدین جاوید، ۱۳۴۸.
ملکهٔ سایه‌ها، بر اساس قصه‌ای ارمنی، با نقاشی ضیاءالدین جاوید، ۱۳۴۹.
دخترای ننه دریا، با نقاشی ضیاءالدین جاوید، ۱۳۵۷.
قصهٔ دروازهٔ بخت، با نقاشی ابراهیم حقیقی، ۱۳۵۷.
بارون، با نقاشی ابراهیم حقیقی، ۱۳۵۷.
یل و اژدها، بر اساس قصه‌ای از آنگل کرالی یی‌چف، با نقاشی اصغر قره‌باغی، ۱۳۵۸ و با ضمیمهٔ نوار صوتی، ۱۳۶۰.
قصهٔ مردی که لب نداشت، با نقاشی مهردخت امینی،


اسماعیل شاهرودی!!

سایه ابن مسعود بازدید : 2 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
شاعر، نویسنده نیمه دهه 30 - پیوستن به حزب توده ایران
تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا در تهران
تدریس در آموزش و پرورش
همکاری در تدوین لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین
1348 - همکاری با کمیسیون ملی یونسکو در ایران به عنوان کارشناس فرهنگی و تدریس «رابطه ادبیات و هنرهای تصویری» در دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران

مجموعه‌های شعر
آخرین نبرد، تهران: [بی‌نا]، ۱۳۳۰
آینده، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۶
برگزیدهٔ شعرها، تهران: انتشارات بامداد، ۱۳۴۸
م و می در سا، تهران: انتشارات پیام، ۱۳۴۹
هر سوی راه، راه، راه، راه، تهران: انتشارات بوف، ۱۳۵۰
آی میقات‌نشین، تهران: انتشارات زمان، ۱۳۵۱

داستان کوتاه
چند کیلومتر و نیمی از واقعیت، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۵۰


سید حسن حسینی!!!

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
شاعر، مترجم، پژوهشگر

1358 - مسئول بخش شعر و ادبیات حوزه هنر و اندیشه اسلامی
1366- استعفا از حوزه هنر و اندیشه اسلامی و آغاز به تدریس در دانشگاه الزهرا
1378- شروع فعالیت در واحد ویرایش رادیو

هم‌صدا با حلق اسماعیل (شعر، ۱۳۶۳ انتشارات سوره مهر)
براده‌ها (مجموعه‌ای از تأملات اجتماعی و ادبی، ۱۳۶۵ انتشارات سوره مهر)
بیدل، سپهری و سبک هندی (پژوهشی در زمینهٔ سبک‌شناسی، ۱۳۶۷)
گنجشک و جبرئیل (شعر، ۱۳۷۰ نشر افق)
مشت در نمای درشت (مقایسهٔ ادبیات و سینما از طریق معانی و بیان، ۱۳۷۱)
گزیدهٔ شعر جنگ و دفاع مقدس (گردآوری و نقد شعر، سوره مهر)
نوش‌داروی طرح ژنریک (شعر طنز، انتشارات سوره مهر)
طلسم سنگ (نثرهای عاشورایی، انتشارات سوره مهر)
شقایق نامه
در ملکوت سکوت (شعر)
از شرابه‌های روسری مادرم (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران)
سفرنامهٔ گردباد (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران)

خاقانی!!

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

 

افضل الدین بدیل بن علی نجار، خاقانی شروانی به سال 520 هجری

 

قمری در شروان زاده شد . مادرش کنیزی مسیحی بودکه به اسلام

 

گرویده بود و پدرش علی نجار که خاقانی در اشعارخود از وی

 

بسیار یاد کرده است . یکی از القاب او حقایقی است که در آغاز

 

شاعری به کار می برده ولی بعدها پس از این که استادش ابوالعلای

 

گنجوی او را به خاقان اکبر منوچهر شروانشاه معرفی کرد ، خاقانی

 

لقب گرفت . معاصران خاقانی از وی با عنوان افضل نیز یاد کرده اند .

 

عموی خاقانی مردی فیلسوف ، فاضل و دانشمند بود و خاقانی تا 25

 

سالگی که کافی الدین عمر درگذشت ، از محضرش استفاده ی فراوان

 

برد و زبان عربی و حدیث و قرآن و علوم ادبی و انواع علوم رایج

 

را آموخت . خاقانی از نعمت های زندگی بهره ی چندانی نداشت ،

 

چرا که از یک خانواده ی معمولی بود ، ولی توجه و محبت عمو او

 

را به درجات بالا رساند . استاد ، شاگرد را بسیار گرامی می داشت

 

، تا ان جا که حتی دخترش را به عقد خاقانی درآورد . خاقانی نزد

 

ابوالعلا فنون شاعری را آموخت . مادر خاقانی برای فرزند ، اصول

 

و مفاهیم و دقایق آیین مسیحیت را توضیح می داد و در ضمن زادگاه

 

شاعر، یعنی اذربایجان ، محل آمیختگیِ وسیع دو دین اسلام و مسیحیت

 

بوده است .

 

پس از آن که ابوالعلا شاگرد را به دربار شروانشاه معرفی کرد ، خاقانی

 

از پاداش و بخشندگی های پادشاه برخوردار شد .بعدها که شاعر برای

 

دیدار استادان خود به خراسان و عراق قصد سفر کرد ، شروانشاه

 

اجازه ی عزیمت به شاعر را نداد . بعد از یک تلاش نافرجام برای

 

رفتن به عراق به خاطر بیماری و حمله ی غزان به خراسان و

 

اقامت اجباری در شروان ، برای حج اجازه یافت و راهی سفر حج

 

شد . در این سفر با چندی از بزرگان ملاقات کرد  در همین ایام بود

 

که خاقانی تحفة العراقین را سرود ، در این سفر بود که ویرانه های

 

ایوان مداین را در عراق دید و تحت تا ثیر مشاهده ی این ویرانه ،

 

قصیده ی معروف ایوان مداین را سرود .

 

بعد از ورود ب هاصفهان ، قصیده ای در ستایش اصفهان گفت تا

 

کدورت مردم آن دیار را از خود از بین  ببرد . پس از ان که به

 

شروان بازگشت ، بر اثر سخن چینی حسودان یا شاید هم به علتی

 

دیگر، مورد بی مهری شروانشاه قرار گرفت و به زندان افتاد .

 

بعد از یک سال به یاری عزالدوله از حبس رها شد . قصیده ی

 

معروف و زیبای ترسائیه حاصل روزهای زندان است . خاقانی

 

این قصیده را برای یک شاهزاده ی بیزانسی که مهمان شروانشاه

 

بوده ، سروده و از او درخواست شفاعت نزد پادشاه را می کند .

 

بعد از مدتی در سال 569  ، برای بار دوم به حج رفت . در سال

 

571 هجری قمری ، پسرش رشیدالدین را که 20  سال بیشتر

 

نداشت از دست داد . بعد از مرگ فرزند ، همسرش را نیز از

 

 دست داد .

 

خاقانی با دلی پر از درد و اندوه پس از سال ها شاعری در سال

 

595 ، در تبریز دیده از جهان فرو بست و در مقبرة الشعرا در

 

محله سرخاب تبریز مدفون گردید .

 

 

دیوان اشعار :

 
 

ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب


خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب


به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری


چند جامی بکش از باده‌ی گلفام بخسب


در هوای چمن ای مرغ گرفتار منال


شب دراز است دمی در قفس و دام بخسب


گر به خورشید رخی گرم شود آغوشی


تا دم صبح قیامت ز سر شام بخسب


بالش از خم کن و بستر بکن از لای شراب


بگذر از ننگ مبرا بشو از نام بخسب


همچو محمل برو آفات به غفلت بگذار


در جهان بی‌خبر از کف وز اسلام بخسب


نغمه‌ی من بشنو باده بکش مست بشو


شب ماه است به جانان به لب بام بخسب

تصاویر شاعران

سایه ابن مسعود بازدید : 2 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

پروین اعتصامی!!!

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

ایرج میرزا

سایه ابن مسعود بازدید : 4 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

ایرج میرزا (۱۲۵۱ خورشیدی تبریز[۱] - ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی تهران)[۲] ملقب به «جلال‌الممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجسته ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی)[۳] و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود.[۴] ایرج میرزا در قالب‌های گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژگان و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود.

زندگینامه[ویرایش]

او فرزند صدرالشعرا غلامحسین‌میرزا، نوهٔ ایرج پسر فتحعلی‌شاه و نتیجهٔ فتحعلی شاه قاجار بود. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت و در همان مدرسه مقدمات عربی و فرانسه را آموخت. وقتی امیرنظام گروسی مدرسه مظفری را در تبریز تاسیس کرد، ایرج میرزا سمت معاونت آن مدرسه را یافت و در این سمت مدیریت ماهنامه ورقه (نخستین نشریه دانشجویی تبریز) را برعهده گرفت. در نوزده‌سالگی لقب «ایرج بن صدرالشعرا» یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به مشاغل دولتی مختلفی از جمله کار در وزارت فرهنگ (معارف آن‌زمان) پرداخت. سپس به استخدام اداره گمرک درآمد و پس از مشروطیت هم در مشاغل مختلف دولتی از جمله وزارت کشور در سمت فرماندار آباده و معاونت استانداری اصفهان خدمت کرد. ایرج میرزا در پی یک سکته قلبی در منزلی در تهران درگذشت. ایرج میرزا به زبان‌های ترکی، فارسی، عربی و فرانسه تسلط داشت و روسی نیز می‌دانست و خط نستعلیق را خوب می‌نوشت. آرام‌گاه ایرج میرزا در گورستان ظهیرالدوله تهران قرار دارد.[۵][۶][۷][۸][۹][۱۰]

شخصیت[ویرایش]

ایرج به گروهی از شاهزادگان قاجار تعلق داشت که در حکمرانی بر کشور سهم موثری نداشتند ولی با این وجود، تعلق خاطر خود را به نسب و اشرافیت خود حفظ کرده بودند. ایرج نیز مانند پدرش صدرالشعرا، گاه دچار فقر و تنگدستی می‌شد و از همین رو همفکری و همدردی با تهیدستان و روح اعتراض به نابرابری‌های اجتماعی در وی زنده بود. او به سبب خصلت ولخرجی، سفرهای مداوم و تغییر مکرر شغل، برخلاف میل باطنی خود گاه مجبور به مدیحه‌سرایی اعیان و اشراف می‌شد ولی به نحو ملایم اما موثر از این کار ابراز دلتنگی و بیزاری می‌کرد.[۱۱][۱۲]

کسانی که از نزدیک با ایرج ارتباط داشته‌اند، گفته‌اند که او در زندگی روزمره مردی متین و موقر بوده و در جمع به لفظ قلم سخن می‌گفته اما هنگام حضور در محافل خصوصی و در میان دوستان، این حریم به یکباره از میان می‌رفت و به بذله‌گویی مبدل می‌شد.[۱۳] یک پروفسور خاورشناس روسی که در زمان حیات ایرج او را ملاقات کرده در باره او می‌گوید:[۳]

مردی بود سیاه‌سوخته و لاغراندام و متوسط‌القامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را می‌خواند، جان می‌گرفت...

دیدگاه سیاسی[ویرایش]

نوشتار اصلی: جنبش مشروطه

ایرج به همراه ملک‌الشعرا بهار، بلندترین صدای شعر دورهٔ مشروطه بود. او بر خلاف بهار که از زاویه میهن‌پرستی به مشروطه می‌نگریست، بیشتر از دیدگاه یک بورژوای اشرافی، منتقد روابط اجتماعی بود.[۱۴] و ضمن آنکه توده مردم را فاقد شعور سیاسی و درک اجتماعی می‌دانست، دوری از خطر در افتادن با قدرتمندان و پیروی از مصلحت را برای دوستان تجویز می‌کرد.[۱۵]

رعایا جملگی بیچارگان اند که از فقر و فنا آوارگان اند
تمام از جنس گاو و گوسفندند نه آزادی نه قانون می‌پسندند
برای همچو ملت همچو مردم نباید کرد عقل خویش را گم

باوجود آنکه ایرج به شاهزادگی خود مباهات می‌کرد، ولی ابیاتی نیز در نقد و بدگویی درباره محمدعلی شاه و احمد شاه از وی باقی‌مانده‌است. بنابراین او فارغ از حب و بغض و تعصب بی‌جا، منش روشنفکری و آزاداندیشی را پیشه خود ساخته بود. تا جایی که در قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان، از مشاورین او به شمار می‌رفت.[۱۶] او محافظه‌کارانه، دخالت در سیاست را تا جایی تجویز می‌کرد که به منافع شخصی لطمه نخورد. ولی در عین حال عقاید وطن‌پرستانه‌ای نیز از خود بروز می‌داد.[۱۵]

دیدگاه مذهبی[ویرایش]

ایرج موضع سختی در برابر حجاب داشته‌است. این موضع را می‌توان به راحتی در قطعه «کاروانسرا» مشاهده کرد. در جای‌جای دیوان ایرج از این مقوله سخن رفته و همین موضع باعث مخالفت دو گروه متفاوت، با ایرج و افکار او شده‌است: گروهی که به دلیل تمایلات مذهبی با ایرج مخالفت اصولی و عقیدتی داشتند و گروهی که به لحاظ سیاسی به دنبال فرصتی برای ضربه زدن به او بودند. به هرحال با روی کار آمدن حکومت غیر مذهبی رضا شاه، گروه دوم از جمع مخالفان جدا شده و طرفدار او شدند.[۱۷]

نمونه خط نستعلیق ایرج میرزا
در سردر کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که واشریعتا، خلق روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق می‌رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد و آن یکی خاک یک پیچه ز گِل بر او بریدند
ناموس به باد رفته‌ای را با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی چون شیر درنده می‌جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را پاچین عفاف می‌دریدند
لب‌های قشنگ خوشگلش را مانند نبات می‌مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر در بحر گناه می‌تپیدند
درهای بهشت بسته می‌شد مردم همه می‌جهنمیدند
می‌گشت قیامت آشکارا یکباره به صور می‌دمیدند
طیر از وَکَرات و وحش از جُحر انجم ز سپهر می‌رمیدند
این است که پیش خالق و خلق طلاب علوم روسفیدند
با این علما هنوز مردم از رونق ملک ناامیدند


این شاعر همچنین برخی از عقب‌ماندگی کشور را به سبب عمل گروهی از روحانیون و روضه‌خوانان می‌دانست. او غزلی در هجو شیخ فضل‌الله نوری دارد.[۱۸] و علی‌رغم اینکه به عنوان یک شاعر سیاسی شناخته نمی‌شود، در برابر او موضع‌گیری نموده‌است.[۱۹]

ایرج در هجونامه مشهور خود به روحانیون قشری و ریاکار به شدت می‌تازد ولی در عین حال علمای حقیقی را نیز مستثنی می‌کند:

...در ایران تا بود ملا و مفتی به روز بدتر از این هم بیفتی
فقط یک وقت یک آزاده بینی یکی چون آیت‌الله زاده بینی...

به رغم این ایرج در لابه‌لای اشعار خود تمایالات و عقاید مذهبی‌اش را نیز آشکار می‌کند. از آن جمله در قصیده ای که در نعت پیامبر اسلام (ص) سروده:

...مسافری تو و ناچار بایدت زادی که زاد باید مر مرد را به گاه رحیل
کدام زاد نکوتر ز حب پیفمبر که خلق را سوی ایزد ولای اوست دلیل...

یا مراثی با مطلع "رسم است هر که داغ جوان دید دوستان" و "سرگشته بانوان وسط آتش خیام" که در مورد حوادث عاشورا سروده و یا اشعار متعددی مانند "اندر خبر بود که نبی شاه حق پرست" و "گـفـتـم رهـیـن مـهـر تـو شـد این دل حـزین" و همچنین "خـوش آن کـه او را در دل بــود ولـای عـلـی" که در وصف حضرت علی (ع) سروده است. به عنوان نمونه دیگر از ابیاتی که عقاید مذهبی او را نمایان میکند میتوان به خاتمه شعر مشهور "نصیحت به فرزند" که خطاب به کودک خردسالش خسرو میرزا سروده اشاره کرد:

...من می‌روم و تو ماند خواهی وین "دفتر درس" خواند خواهی
این جا چو رسی مرا دعا کن با فاتحه روحم آشنا کن.

دیدگاه اجتماعی[ویرایش]

ایرج منتقد اوضاع جامعه سنتی زمان خویش بود. او به راحتی با زبان مطایبه و طنز، از برخی از رسوم ایرانیان (مانند بلند شدن جلوی پای اشخاص هنگام ورود به مجلس) انتقاد می‌کرد.[۲۰]

نام این رم را چو نادانان ادب بنهاده‌اند بیشتر از صاحبان سیم و زر رم می‌کنند
گر وزیری از درآید رم مفصل می‌شود دیگر آنجا اهل مجلس معتبر رم می‌کنند

او اگرچه در خصوص روابط کارگر و کارفرما با دیگر شعرای معاصر خویش همچون فرخی یزدی، میرزاده عشقی و عارف قزوینی همکلام می‌شد، ولی در این خصوص از چارچوب رفع تکلیف فراتر نرفته و تنها به کبر و غرور کارفرما ایراد می‌گرفت و به عمق روابط بی‌رحمانه استثماری بی‌توجه می‌ماند.[۲۱]

با آنکه ایرج (همراه با مخبرالسلطنه هدایت) از اولین شاعرانی است که شعری را بطور خاص برای کودکان سروده، اما آثار تربیتی اینگونه ادبیات کودک، توسط پروین اعتصامی و بعدها توسط صمد بهرنگی به‌طور جدی به چالش کشیده شد.[۲۲] آثار ایرج از اولین دوره یکسان شدن کتاب‌های درسی در ایران، در کتاب‌های درسی چاپ شده‌است.[۲۳]

ایرج همچنین ازجمله نخستین مردانی در ایران شناخته می‌شود که از جنبش‌های حامی حقوق زنان حمایت کرده‌است.[۲۴]

یادواره[ویرایش]

آرامگاه ایرج میرزا

برخی از دوستان و شاعران هم‌دوره با ایرج میرزا مانند محمدحسین شهریار و وحید دستگردی، در سوگ او اشعاری سروده‌اند. قطعه زیر یکی از دو قطعه‌ای است که ملک‌الشعرا بهار به یاد ایرج سروده‌است.[۲۵]

ایرجا رفتی و اشعار تو ماند کوچ کردی تو و آثار تو ماند
بعد عمری دل یاران بردن دل ما سوختی از این مردن
قلم شاعری از کار افتاد ادبیات ز مقدار افتاد
بی تو رندی و نظربازی مُرد راستی سعدی شیرازی مُرد

همچنین قمرالملوک وزیری در رثای ایرج میرزا ترانه «امان از این دل» را در دستگاه سه‌گاه خوانده‌است.[۲۶][۲۷] به گفته مرتضی نی‌داوود، ایرج میرزا چندی در جوانی واله قمر بود.[۲۸] بولواری در شهر مشهد به نام ایرج میرزا نام‌گذاری شده بود که در سال ۱۳۸۸ به دلیل آنچه «ادبیات مستهجن» ایرج خوانده شد، به جلال آل احمد تغییر نام یافت.[۲۹][۳۰]

نقد ایرج[ویرایش]

ایرج با وجود آشنایی به فرهنگ و ادبیات فرانسه و با آنکه به میزان مجاز بودن ورود هزل به حوزه عفت عمومی در آن زبان آشنا بود، ولی به وفور از معانی زشت، الفاظ رکیک و مضامین مستهجن در اشعار خود استفاده کرده‌است. اینگونه واژه‌ها چنان زیاد در اشعار او استفاده شده‌اند که به اعتقاد برخی کارشناسان، نمی‌توان دیوان ایرج را در دسترس کودکان قرار داد.[۳۱]

افزون‌بر اینگونه اشعار و کلمات رکیک، شعر ایرج با همه پختگی از نظر فن شعر نیز خالی از اشکال نیست. برخی از این نواقص چنین است:[۳۲]

  • اسقاط حرف «عین» بدل از اسقاط «همزه» در برخی ابیات مانند اسقاط عین در کلمه «عرضه» در بیت زیر:
اعیاد گذشته که مدیح عرضه نمودم اینجا بدی، امروز ندانم به کجایی؟
  • جمع بستن کلمات عربی با دستور فارسی، مانند کلمه «مستمندین» در بیت زیر:
نه شانه بود، که آن گیسوان به هم می‌دوخت کلید محبس دل‌های «مستمندین» بود
  • وارد کردن کلماتی که جواز ورود به شعر ندارند مانند «فقط» در شعر فارسی.
  • استفاده مکرر از ساروج‌های ادبی مانند «مر» و «ایدون» به ضرورت شعری

آثار[ویرایش]

آثار ایرج را می‌توان به دو بخش پیش و پس از مشروطه تقسیم کرد. اشعار دوره پیش از مشروطه او که محصول دوران جوانی اوست، بیشتر قصایدی در ستایش رجال زمان و بزرگان قاجار است. بخش بزرگی از این دسته اشعار ایرج امروزه در دست نیست. اشعار دوره پس از مشروطه ایرج که بیشتر به انتقادهای اجتماعی در قالب مضامین بکر اختصاص دارد، دارای اعتبار ادبی بیشتری هستند.[۳۳][۳۴][۸] بخشی از آثار منظوم وی، در پاسخ به مسابقات ادبی (مطروحه) انجمن‌های شعرا و یا نشریات معتبر ادبی بوده‌است. قطعات «دل مادر» و «هدیه عاشق» در پاسخ به مطروحه‌های مجلات «ایرانشهر» و «اقدام» سروده شده‌اند.[۳۵]

استفاده تقریباً بی‌نظیر ایرج از زبان ساده و خروج او از چارچوب‌ها و قالب‌های رایج در شعر فارسی، باعث شده تا شعر او، جایگاه ویژه‌ای نسبت به شاعران هم دوره خود در ادبیات فارسی بیابد. او علاوه بر اینکه پا را از هنجارهای پذبرفته شده و رایج شعر دوره خود فراتر گذاشته، معانی و مضامین جدید و فلسفه واقع گرایانه‌ای را به شعر فارسی داخل می‌کند که باعث ایجاد فضای جدید ادبی پس از خود می‌شود. پرهیز از اغراق‌های غیر ضروری رایج در شعر معاصرین و نزدیکی هرچه بیشتر به واقعیات روزمره، از خصوصیات شعر او است.[۳۶] آثار و اشعار ایرج میرزا مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعات و چندین مثنوی ازجمله مثنوی زهره و منوچهر و مثنوی عارف‌نامه‌است.

مثنوی عارف‌نامه[ویرایش]

نوشتار اصلی: عارف‌نامه

در مورد انگیزه سرودن عارف نامه چندین روایت وجود دارد. می‌گویند ایرج انتظار داشته که عارف هنگام ورود به مشهد به منزل او بیاید و میهمانش شود که نه تنها این اتفاق نمی‌افتد بلکه هنگام ورود ایرج، عارف که مشغول نظارت بر نصب دکورهای کنسرت بوده، اعتنای چندانی به او نمی‌کند. همچنین گفته می‌شود عارف قزوینی در باغ ملی مشهد شعری خواند که با این بیت ختم می‌شد.

چو جغد بر سر ویرانه‌های شاه عباس نشست «عارف» و لعنت به روح خاقان کرد

از آنجا که ایرج خود را از نوادگان فتحعلی‌شاه (معروف به خاقان) می‌دانست و از طرفی با مشی سیاسی عارف در حمایت از سید ضیاءالدین طباطبایی موافق نبود، کمر به دشمنی با عارف بست و مثنوی هفتصد بیتی عارفنامه را در هجو او سرود.[۳۷]

مثنوی زهره و منوچهر[ویرایش]

نوشتار اصلی: زهره و منوچهر

زهره و منوچهر برداشت آزادی است از ونوس و آدونیس اثر ویلیام شکسپیر. این اثر محصول سالهای پایانی عمر ایرج است و به همین جهت ناتمام مانده و بعدها احتمالاً توسط سید عبدالحسین حسابی تکمیل شده‌است.

اسدی طوسی!!!

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی شاعر ایرانی قرن پنجم هجری و سرایندهٔ اثر حماسی گرشاسپ‌نامه است. وی در سال ۴۶۵ هجری در گذشت. مقبره وی در تبریز است.

اسدی از چند جهت دیگر هم در تاریخ ادبیات ایران حائز اهمیت است: کهن‌ترین دستنویس فارسی که به دست آمده‌است به خط اسدی طوسی‌است. علاوه بر این وی نخستین واژه‌نامهٔ فارسی را (بنا بر آنچه امروز ما رسیده‌است) به نام لغت فرس تدوین کرد.

آثار و افکار اسدی[ویرایش]

مقبرةالشعرای تبریز، محل دفن حدود ۴۰۰ تن از دانشمندان و ادیبان نام‌آور ایران است.

اسدی به داستان‌سرایی گرائیده و به نظم داستان‌هایی که از بسیاری جهات به شاهنامه فردوسی نزدیک است، پرداخته است. شعرهای اسدی به واسطه تناسب و حسن استعمال، جلوه خاصی یافته و به تشبیه و مجازهای تازه و صنایع لفظی و معنوی مشحون است. اسدی طوسی از علمای لغت بوده و در این فن استاد بوده و بسیاری از دیوان‌های گذشتگان را به دقت و ژرف‌نگری خوانده و لغات کمیاب را به دست آورده و گاهی همان کلمات را در اشعار خود به کار برده و بدین سبب در گرشاسب‌نامه بسیاری از لغات فارسی که حتی در اشعار قرن پنجم و ششم هم کم‌تر استعمال شده است، دیده می‌شود. آوردن این لغات اگرچه نظر به حفظ زبان، شایسته تحسین و یکی از دلایل برتری این منظومه است اما تا حدی به فصاحت و رواج آن آسیب رسانده است. بهترین گواه، آن است که شاهنامه فردوسی که چندین برابر منظومه اسدی است از این کلمات کمتر دارد، با این‌که عنایت فردوسی به نگهداری زبان بیشتر بوده است.

گرشاسپ‌نامه[ویرایش]

موضوع این کتاب، داستان پهلوانی است به نام گرشاسب که برحسب روایات پدر نریمان، نیای رستم بوده و در هند و دیگر سرزمین‌ها رزم‌ها کرده و نام‌آور شده است. این کتاب در تاریخ ۴۵۸ هجری قمری یعنی ۵۸ سال پس از اختتام شاهنامه فردوسی به انجام رسیده است. گرشاسپ‌نامه از روی گرشاسپ‌نامه‌ای که ابوالمؤید بلخی شاعر و نویسنده قرن چهارم به نثر آورده است، اقتباس شده و ظاهرأ جزو داستان‌های شاهنامه ابومنصوری هم بوده است. گرشاسب‌نامه منظوم با اصل داستان اختلاف چندانی ندارد و اسدی تغییری در آن اعمال ننموده است.

فرهنگ لغات یا لغت فُرس[ویرایش]

اسدی در تألیف این کتاب خدمتی در خور ستایش به زبان فارسی کرده و علاوه بر ضبط و تعریف واژگان‌، به ذکر نام و شعرهای پیش‌گامان مانند ابوشکور بلخی، شهید بلخی و رودکی نیز پرداخته است. واژه‌نامه اسدی به جهت دقت و صحت تفسیر، بهترین واژه‌نامه و نیز قدیمی‌ترین فرهنگ موجود در زبان فارسی است.

آثار[ویرایش]

صاحب مجمع‌الفصحا چهار قصیده مناظره را به نام اسدی توسی مشتمل بر مناظره آسمان و زمین - مناظره شب و روز - مناظره مغ و مسلمان -مناظره نیزه و کمان، ضبط کرده است. گرشاسب‌نامه و لغت فرس از آثار بزرگ این شاعر دانشمند است. در زیر، چند بیت از گرشاسب‌نامه به نام «در وصف دختر کورنگ‌شاه و آمدن جمشید نزد وی» درج می‌شود:

جم اندیشه از دل فراموش کرد سه جام می از دست او نوش کرد
ز دادار پس یادکردن گرفت به آهستگی رأی خوردن گرفت
به جم گفت: می دوست داری مگر که چیزی جز از می نخواهی دگر؟
جمش گفت: دشمن ندارمش نیز شکیبد دلم گر نیابمش نیز
به اندازه به، هرکه او می‌خورد که چون خورد افزون، بکاهد خرد
عروسی است می، شادی آیین او که باید خرد داد کابین او
ز دل برکشد می، تف درد و تاب چنان چون بخار زمین، آفتاب
دل تیره را روشنایی می است که را کوفت می، مومیایی می است
به رادی کشد زفت، بدمرد را کند سرخ رخساره زرد را
به خاموش، چیره‌زبانی دهد به فرتوت، زور جوانی دهد
خورش را گوارش، می افزون کند ز دل درد و انده بیرون کند
خورش نِه بر ِمیهمان، گونه گون مگویش از این کم خور و زآن فزون
اگرچه بود میزبان خوش‌زبان پزشکی نه نغز آید از میزبان

سهراب سپهری

سایه ابن مسعود بازدید : 3 شنبه 14 دی 1392 نظرات (1)
 

سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر ایران

 سهراب سپهری در تاریخ پانزدهم مهر ماه 1307 در خانواده ای که اهل شعر، نقاشی، منبت کاری و دیگر رشته های هنری بود، زاده شد. کودکی و نوجوانی او به مطالعه، بازی در طبیعت، شکار و نواختن موسیقی گذشت. سهراب تا پانزده سالگی خود را در شهر کاشان گذراند و در نقاشی ها و اشعار او تاثیر این دوران و تاثیر طبیعت و گیاهان را می بینیم. سهراب سپهری شعر صدای پای آب را با الهام از قریه "چنار" واقع در حد واسط کاشان و مشهد اردهال سرود و دهکده زیبای "گلستانه" واقع در اطراف کاشان الهام بخش او در سرودن شعر گلستانه شد. در 13 اردیبهشت 1359 در تهران درگذشت.

از مجموعه ی ما هيچ، ما نگاه

ای شور، ای قديم

صبح

شوری ابعاد عید

ذائقه را سایه کرد.

عکس من افتاد در مساحت تقویم:

در خم آن کودکانه های مورب،

روی سرازیری فراغت یک عید

داد زدم:

« به، چه هوایی! »

در ریه هایم وضوح بال تمام پرنده های جهان بود.

آن روز

آب، چه تر بود!

باد به شکل لجاجت متواری بود.

من همه ء مشق های هندسی ام را

 روی زمین چیده بودم.

آن روز

چند مثلث در آب

غرق شدند.

من

گیج شدم.

جست زدم روی کوه نقشه ء جغرافی:

« آی، هلیکوپتر نجات! »

حیف:

طرح دهان در عبور باد بهم ریخت.

 

ای وزش شور، ای شدیدترین شکل!

سایه ء لیوان آب را

تا عطش این صداقت متلاشی

راهنمایی کن.

درباره سهراب{علی موسوی گرمارودکی}

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
سپهري از كساني است كه راه نيما را شناخته بود اما اين را با خود با شخصيت يگانه خويش پيمود او خود را با رنگ و كلمه بيان مي كرد مصالح خلاقيت او هم رنگ بود و هم كلمه و او با اين هر دو نقاشي مي كرد . يا با اين هر دو ماموريت ادبي خود را انجام مي داد تعجب نفرمائيد كه براي نقاشي او نيز تامل به ماموريت ادبي شده ام مي دانيد كه در نقاشي ايراني از گذشته هاي دور به خاطر منعي كه اسلام در مبارزه با آثار بت پرستي پيش آورده بود . پرسپكتيو ناگزير حذف شده يكي از منتقدين غربيي مي گويد نقاشي در آبستره همانجائي رسيده است كه نقاشي ايران اسلامي در طي قرون مي پيمود يعني در اين نقاشي نيز مانند آبستره رنگها يكديگر را فرا مي خوانند . نقاشي ماموريت ادبي مي يابد .
و اما شعر سپهري شعر او در نخستين برخورد داراي چند ويژگي است يكي اينكه سپهري نخستين كسي يا دست كم مهمترين شاعري است كه زبان شعر نو را با زبان محاوره پيوند زد . توضيح آنكه در شعر نو شاعران در همانحال برخي داراي زبان خاص خويشند در يك چيز اشتراك دارند و آن زبان عام شاعرانه است در برابر زبان محاوره . در واقع مي توان گفت كه زبان شاعرانه هر شاعر و زبان خاص وي جنس و فصل شعر او را تشكيل مي دهند .
زبان شاعرانه در اين تعبير يعني زباني كه علاوه بر حفظ ويژگي زبان خاص يك شاعر داراي ضخامت و اسلوب شعري است و حوزه لغات و تعبيرات و بيان در آن از نوعي است كه آن را از سوئي از زبان نوشتار متمايز مي كند و از سوئي ديگر از زبان گفتار چنانكه در ضمن پاسخ به سوال ديگر عرض كردم اغلب اين ضخامت و اسلوب و تمايز و تمايل به ارگانيسم در كاربرد لغات بدست مي آيد . اما سپهري و البته فروغ و اسماعيل شاهرودي هم شاعراني هستند كه زبان شاعرانه را با زبان محاوره پيوند زده اند و به جاي خود موفق هم بوده اند اگر چه سپهري از اين لحاظ موفقتر است .
اهل كاشانم
روزگارم بد نيست تكه ناني دارم , خرده هوشي , سر سوزن ذوقي .
فروغ بيگمان در اين زمينه يعني پيوند زدن زبان شاعرانه با زبان محاوره تحت تاثير سپهري است به گوشه اي از اين شعر فروغ نگاه كنيم :
دلم براي باغچه مي سوزد
كسي به فكر گلها نيست كسي به فكر ماهيها نيست . كسي نمي خواهد باور كند . كه باغچه دارد مي ميميرد .
ويژگي شعر دوم سپهري تصوير گرائي است . سپهري يك شاعر ايماژيست .
تصوير گر است اين نتيجه طبيعت گرائي صميم اوست كه با نوع نگرش فكري وي هماهنگ است . سپهري از جهت انديشگي شيفته يك نوع عرفان خاص خود است كه بدان مي توان عرفان طبيعي ناميد .
عرفاي گذشته ما در تكاپوي عرفانيات خويش سعي دارند خدا را بيواسطه بنگرند چشم به چشمه اصلي نور . به خانه خورشيد دوخته اند .
سپهري اما در عرفان ويژه خويش بلند پروازي عرفاي فحل تاريخ اسلامي ما را ندارد و خدا را از طريق طبيعت جستجو مي كند .
من نمازم را وقتي مي خوانم
كه اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو چ
من نمازم را پي تكبيره الاحرام علف مي خوانم
پي ق قامت موج
شكي نيست كه او در ديد عرفان ويژه خود صميم است به همين جهت مي بينيم كه تصوف قشري و عرفاي ظاهر نما را با طنز چنين تصوير مي كند .
عارفي ديدم بارش تنناها يا هو
به هر صورت اين عرفان ويژه سپهري هر چه هست و هر چه آن را بناميم از عوامل عمده تصوير گرائي اوست .
اگر عرفان عرفاي قديم آنان را در الله مستغرق مي ساخت ... در سپهري باعث شده كه با ديد عرفاني در طبيعت غرق شود و وقتي تا اين اندازه در طبيعت مستغرق مي گردد . دستمايه ايماژهاي شعر خود را فراهم مي آورد .
به همين جهت خيال انگيزي شعر سپهري در اوج است .
مي دانيم كه هر تصوير ساخته يك صنعت ذهني است اما هر چه عناصر اين صنعت ذهني تر و وابسته تر به قوانين و قواعد شاعرانه و به تعبير من كوششي باشد . شعر مصنوعي تر از كار در مي آيد . به عكس هر چه جوششي تر باشد يعني بازيافت آن مستقيما" از خارج ذهن و در طبيعت گرفته شده باشد . شعر طبيعي تر مي نمايد و شعر سپهري چنين است . اگر بخواهيم مقايسه اي كرده باشيم . نادر پور هم يك شاعر تصوير گر است و حتي در اين زمينه قوي تر از سپهري است اما صنعت و كوشش در نادر پور غلبه دارد و در واقع به تعبيري ديگر تخيل نادر پور بسته تر ولي تخيل سپهري آزادتر و گسترده تر است در او جوشش غلبه دارد .
ويژگي سوم شعر سپهري شخصيت بخشيدن به پديده ها و اشيا است همه چيز در شعر سپهري زنده است احساس دارد عاطفه دارد مي بالد و نفس مي كشد در واقع چنانچه خودش مي گويد او همان شاعري است كه به هنگام خطاب به گل سوسن مي گفت شما
به كجا مي گوئيد شب مي تپد جنگل نفس مي كشد
جاي ديگري مي گويد علف ها ريزش رويا را در چشمانم شنيدند
و چنانچه در همين نمونه ديديم بررسي به دليل شخصيت دادن به اشيا افعال را در متناسب با شخصيت ها جمع مي آورد نه مفرد علفها شنيدند .
و چنانكه در همين نمونه ديديم بررسي همه صور خيال در شعر سپهري به ويژگي كاربرد انواع استعارت به مجالي بلندتر نيازمند است بر رويهم سپهري به نظر من بيشتر شاعر است تا سخنور .
كلمه در زبان شعري او با خود شعر يكپارچه فرا مي جوشد , نه آنكه مانند شاعران نخست سوژه اي دست و پا كند آنگاه براي بيان آن به فكر قالب و فرم گفتار و كلمه بگردد . شعر او عين گياه و سبزه و گل كه او آنقدر دوست مي داشت در زمينه ذهنش ناگهان مي رويد نجابت و زلالي و معصوميت روستائي وار او گوئي خود شعر را نيز تحت تاثير قرار مي دهد

اوان ثالث

سایه ابن مسعود بازدید : 2 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
اخوان، شاعر حماسه و شکست

اخوان در شعرش درونمايه های حماسی را به استعاره و نماد مزين می کند

ليلی ابوالحسنی ‌‌‌‌BBC

مهدی اخوان ثالث، از برجسته ترين شاعران معاصر ايران، متخلص به م اميد، در سال 1307 در توس مشهد به دنيا آمد و چهارم شهريور سال 1369 در تهران درگذشت.

وی در سال 1326 از هنرستان صنعتی مشهد ديپلم آهنگری گرفت و در سال 1327 به تهران آمد و معلم شد. در دهه سی شمسی وارد مبارزات سياسی شد و به زندان افتاد.

مهدی اخوان ثالث نخستين دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال 1330 منتشر کرد.


من نه سبک شناس هستم نه ناقد .... من هم از کار نيما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشته ام.... شايد کوشيده باشم از خراسان ديروز به مازندران امروز برسم...
مهدی اخوان ثالث

اگرچه اخوان در دهه بيست فعاليت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار سومين دفتر شعرش، زمستان، در سال 1336، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت.

مهارت اخوان در شعر حماسی است. او درونمايه های حماسی را در شعرش به کار می گيرد و جنبه هايی از اين درونمايه ها را به استعاره و نماد مزين می کند.

به گفته برخی از منتقدان، تصويری که از م . اميد در ذهن بسياری به جا مانده اين است که او از نظر شعری به نوعی نبوت و پيام آوری روی آورده و از نظر عقيدتی آميزه ای از تاريخ ايران باستان و آراء عدالت خواهانه پديد آورده است و در اين راه گاه ايران دوستی او جنبه نژاد پرستانه پيدا کرده است.

اما اخوان اين موضوع را قبول نداشت و در اين باره گفته است: "من به گذشته و تاريخ ايران نظر دارم. من عقده عدالت دارم، هر کس قافيه را می شناسد، عقده عدالت دارد، قافيه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است.... گهگاه فريادی و خشمی نيز داشته ام."

 



اخوان از نگاه ديگران



شعرهای اخوان در دهه های 1330 و 1340 شمسی روزنه هنری تحولات فکری و اجتماعی زمان بود و بسياری از جوانان روشنفکر و هنرمند آن روزگار با شعرهای او به نگرش تازه ای از زندگی رسيدند. مهدی اخوان ثالث بر شاعران معاصر ايرانی تاثيری عميق دارد.

جمال ميرصادقی، داستان نويس و منتقد ادبی در باره اخوان گفته است: من اخوان را از آخر شاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهان بينی و بينشی تازه به من داد و باعث شد که نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شايد اين آغازی برای تحول معنوی و درونی من بود.


هنر اخوان در ترکيب شعر کهن و سبک نيمايی و سوگ او بر گذشته مجموعه ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عميق در هم نسلان او و نسل های بعد گذاشت
نادر نادرپور

نادر نادر پور، شاعر معاصر ايران که در سال های نخستين ورود اخوان به تهران با او و شعر او آشنا شد معتقد است که هنر م . اميد در ترکيب شعر کهن و سبک نيمايی و سوگ او بر گذشته مجموعه ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عميق در هم نسلان او و نسل های بعد گذاشت.

نادرپور گفته است: "شعر او يکی از سرچشمه های زلال شعر امروز است و تاثير آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم است. اخوان ميراث شعر و نظريه نيمايی را با هم تلفيق کرد و نمونه ای ايجاد کرد که بدون اينکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامين خاص خودش را داشت، مضامينی در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت - اين سوگ گاهی به ايران کهن بر می گشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشار از سوز و حسرت بود- اين مضامين شيوه خاص اخوان را پديد آورد به همين دليل در او هم تاثيری از گذشته می توانيم ببينيم و هم تاثير او را در ديگران يعنی در نسل بعدی می توان مشاهده کرد."


اگر دو نام از ما به آيندگان برسد يکی از آنها احمد شاملو و ديگری مهدی اخوان ثالث است که هر دوی آنها از شاگردان نيما يوشيج هستند
اسماعيل خويی

اما خود اخوان زمانی گفت نه در صدد خلق سبک تازه ای بوده و نه تقليد، و تنها از احساس خود و درک هنری اش پيروی کرده : "من نه سبک شناس هستم نه ناقد ... من هم از کار نيما الهام گرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفته ام که می کوشم اعصاب و رگ و ريشه های سالم و درست زبانی پاکيزه و مجهز به امکانات قديم و آنچه مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پيوند بدهم يا شايد کوشيده باشم از خراسان ديروز به مازندران امروز برسم...."

هوشنگ گلشيری، نويسنده معاصر ايرانی مهدی اخوان ثالث را رندی می داند از تبار خيام با زبانی بيش و کم ميانه شعر نيما و شعر کلاسيک فارسی. وی می گويد تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافيه بندی، ترجيع و تکرار می توان ديد و هم در تبعيت از همان صنايع لفظی قدما مانند مراعات النظير و جناس و غيره.

اسماعيل خويی، شاعر ايرانی مقيم بريتانيا و از پيروان سبک اخوان معتقد است که اگر دو نام از ما به آيندگان برسد يکی از آنها احمد شاملو و ديگری مهدی اخوان ثالث است که هر دوی آنها از شاگردان نيمايوشيج هستند.

به گفته آقای خويی، اخوان از ادب سنتی خراستان و از قصيده و شعر خراسانی الهام گرفته است و آشنايی او با زبان و بيان و ادب سنتی خراسان به حدی زياد است که اين زبان را به راستی از آن خود کرده است.


تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافيه بندی، ترجيع و تکرار می توان ديد و هم در تبعيت از همان صنايع لفظی قدما مانند مراعات النظير و جناس و غيره
هوشنگ گلشيری

آقای خويی می افزايد که اخوان دبستان شعر نوی خراسانی را بنياد گذاشت و دارای يکی از توانمندترين و دورپرواز ترين خيال های شاعرانه بود.

زمستان، نمونه عالی شعر اخوان

وی به عنوان نمونه به شعر زمستان اشاره می کند و می گويد اين شعر فقط يک روز برفی طبيعی مشهد را تصوير می کند و از راه همين فضا آفرينی و تصوير آفرينی در حقيقت ما را به ديدن يا پيش چشم خيال آوردن دوران ويژه ای از تاريخ خود می رساند که در آن همه چيز سرد، تاريک و يخ زده و مملو از هراس است.

اسماعيل خويی معتقد است که اخوان همانند نيما از راه واقع گرايی به نماد گرايی می رسد.

وی درباره عنصر عاطفه در شعر اخوان می گويد که اگر در شعر قديم ايران باباطاهر را نماد عاطفه بدانيم، شعری که کلام آن از دل بر می آيد و بر دل می نشيند و مخاطب با خواندن آن تمام سوز درون شاعر را در خود بازمی يابد، اخوان فرزند بی نظير باباطاهر در اين زمينه است.

غلامحسين يوسفی در کتاب چشمه روشن می گويد مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصر خود را از خلال اسطوره ای کهن و تصاويری گويا نقش کرده است.


شعر زمستان در دی ماه 1334 سروده شده است. به گفته غلامحسين يوسفی، در سردی و پژمردگی و تاريکی فضای پس از 28 مرداد 1332 است که شاعر زمستان انديشه و پويندگی را احساس می کند و در اين ميان، غم تنهايی و بيگانگی شايد بيش از هر چيز در جان او چنگ انداخته است که وصف زمستان را چنين آغاز می کند:

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
کسی سربرنيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را.
نگه جز پيش پا را ديد نتواند،
که ره تاريک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس يازی،
به اکراه آورد دست از بغل بيرون؛
که سرما سخت سوزان است.



علاوه بر زمستان و ارغنون، از آخر شاهنامه، از اين اوستا و در حياط کوچک پاييز در زندان می توان به عنوان ديگر آثار مهدی اخوان ثالث ياد کرد.

م . اميد پس از انقلاب مجموعه تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم را منتشر کرد. آرامگاه م . اميد در توس، در کنار آرامگاه فردوسی است، شاعری که به او ارادت خاصی می ورزيد.


نیما یوشیج

سایه ابن مسعود بازدید : 2 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
نیما در سال 1276 هجری خورشیدی به دنیا آمد. خواندن و نوشتن را در ده فرا گرفت. پس از آن به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد .... در مدرسه از بچه‌ها کناره گیری می کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و به شعر گفتن به سبک خراسانی مشغول گشت. در سال 1300 منظومه قصه رنگ پریده را سرود که در روزنامه میرزاده عشقی به چاپ رساند ... در همان زمان بود که مخالفت بسیاری از شاعران پیرو سبک قدیم را برانگیخت.... شاعرانی چون: مهدی حمیدی، ملک الشعرای بهار و..... به مخالفت و دشمنی با وی پرداختند و به مسخره و آزار وی دست زدند . نیما سبک خاص خود را داشت وبه سبک شاعران قدیم شعر نمی‌سرود و در شعر او مصراعها کوتاه و بلند می شدند . نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه‌های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه‌های چون: مجله موسیقی، مجله کویر و...... پرداخت. از معروف‌ترین شعرهای نیما می‌توان به شعرهای افسانه، آی آدمها، ناقوس، مرغ آمین اشاره کرد. نیما در 13 دی 1328 چشم از جهان فروبست.


شعری از نیمایوشیج از کتاب قصه رنگ پريده 

خون سرد 

من از اين دونان شهرستان نيم

خاطر پر درد كوهستانيم،

 

كز بدي بخت، در شهر شما

 

روزگاري رفت و هستم مبتلا!

 

هر سري با عالم خاصي خوش است

 

هر كه را كه يك چيزي خوب و دلكش است ،

 

من خوشم با زندگي كوهيان

 

چون كه عادت دارم از طفلي بدان .

 

*****

 

به به از آنجا كه ماواي من است،

 

وز سراسر مردم شهر ايمن است!

 

اندر او نه شوكتي ، نه زينتي

 

نه تقليد، نه فريب و حيلتي .

 

به به از آن آتش شبهاي تار

 

در كنار گوسفند و كوهسار!

 

*****

 

به به از آن شورش و آن همهمه

 

كه بيفتد گاهگاهي در رمه :

 

بانگ چوپانان، صداي هاي هاي،

 

بانگ زنگ گوسفندان ، بانگ ناي !

 

زندگي در شهر، فرسايد مرا

 

صحبت شهري بيازارد مرا ...

 

زين تمدن، خلق در هم اوفتاد

 

آفرين بروحشت اعصار باد

هوشنگ ابتهاج

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
  هوشنگ ابتهاج در سال 1306 در رشت متولد شد. وي از فعالان عرصه شعر و موسيقي است. از جمله مسئوليتهاي ايشان مي‌توان به سرپرستي واحد موسيقي راديو از سال 1350 تا سال 1356 و پايه‌گذار گروه موسيقي «چاوش» اشاره كرد.
        همچنين برنامه‌هاي «جاودان موسيقي راديو»، «گلهاي تازه»، «گلچين هفته» در طي سالهاي 1350 تا 1356 به مديريت ايشان تهيه مي‌شد. ترانه جاويدان «تو اي پري كجايي؟» از سروده‌هاي ايشان است.

اي صبح، اي بشارت فرياد!

امشب، خروس را

در آستان آمدنت سر بريده اند!

***

 

بسترم

صدف خالي يك تنهايي است

و تو چون مرواريد

گردن آويز كسان ديگري ...

***

حمید مصدق

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

حميد مصدق شاعر معاصر، در دهم بهمن ماه سال ‌١٣١٨ در شهرضا ـ از شهرستان‌هاي پيرامون اصفهان ـ به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهرضا و اصفهان به پايان رساند و در سال ‌١٣٣٩ به تهران آمد و پس از فارغ‌التحصيل شدن در رشته‌ي بازرگاني از مؤسسه‌ي علوم اداري و بازرگاني دانشگاه تهران، در مؤسسه‌ي تحقيقات اقتصادي اين دانشگاه به امر پژوهش مشغول شد.
وي از سال ‌١٣٤٢ مجددا به ادامه‌ي تحصيل پرداخت و موفق به دريافت ليسانس حقوق از دانشگاه تهران و سپس فوق ليسانس اقتصاد شد. مصدق در سال ‌١٣٤٨ به عنوان استاديار در مدرسه‌هاي عالي كرمان و اصفهان و دانشگاه آزاد ايران به كار مشغول شد.
او از سال ‌١٣٥١، پس از دريافت فوق ليسانس حقوق اداري از دانشگاه ملي، به عضويت هيات علمي دانشگاه درآمد و در كنار آن از سال ‌١٣٥٧ به كار وكالت روي آورد.
حميد مصدق، عضو هيات علمي دانشكده‌ي حقوق دانشگاه تهران و دانشگاه علامه طباطبايي، وكيل درجه يك دادگستري عضو كانون وكلا و سردبير نشريه‌ي كانون بود.
اين شاعر معاصر، در هفتم آذرماه ‌١٣٧٧ در اثر سكته‌ي قلبي در تهران درگذشت.

شعری از حميد مصدق از مجموعه‌ي سال‌هاي صبوری

رشك نوبهار

«من مرگ نور را
باور نمي‌كنم
و مرگ عشق‌هاي قديمي را
مرگ گل هميشه بهاري كه مي‌شكفت
در قلب‌هاي ملتهب ما
مانند ذره
ذره‌ي مشتاق
پرواز را به جانب خورشيد
آغاز كرده بودم
با اين پر شكسته
تا آشيان نور
پرواز كرده بودم
من با چه شور و شوق
تصوير جاودانه‌ي آن عشق پاك را
در خويش داشتم
اينك منم نشسته به ويرانسراي غم
اينك منم گسسته ز خورشيد و نور و عشق
در قلب من نشسته زمستان ديرپا
من را نشانده‌اند
من را به قعر دره‌ي بي‌نام و بي‌نشان
با سر كشانده‌اند
بر دست و پاي من
زنجير، كندنيست
اما درون سينه‌ي من
زخمي‌ست در نهان
شعري؟
نه،
آتشي‌ست
اين ناسروده در دلم
اين موج اضطراب
من مانده‌ام زپا
ولي آن دورها هنوز
نوري‌ست
شعله‌اي‌ست
خورشيد روشني‌ست
كه، مي‌خواندم مدام
اينجا درون سينه‌ي من زخم كهنه‌اي‌ست
كه مي‌كاهدم مدام
با رشك نوبهار بگوييد
زين قعر دره مانده خبر دارد
يا روز و روزگاري
بر عاشق شكسته گذر دارد؟

فریدون مشیری

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

در 30 شهریور ماه سال ۱۳۰۵ در خیابان عین الدوله (خیابان ایران فعلی) شهر تهران چشم به جهان گشود. دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در مشهد و تهران به پایان رساند و سپس وارد دانشگاه شد و در رشته زبان ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت, اما آن را ناتمام رها کرد و به سبب دلبستگی بسیاری که به حرفه روزنامه نگاری داشت از همان جوانی وارد فعالیت مطبوعاتی در زمینه خبرنگاری و نویسندگی شد و بیش از سی سال در این حوزه کار کرد. سالها عضویت هیات تحریریه مجلات سخن، روشنفکر، سپید و سیاه و چند نشریه دیگر را داشت. از سال ۱۳۲۴ در وزارت پست و تلگراف و تلفن و سپس شرکت مخابرات ایران مشغول به کار بود و در سال ۱۳۵۷ بازنشسته شد . در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نامهای بابک و بهار از او به یادگار مانده است.

مشیری در بامداد روز جمعه 3 آبان ماه 1379 شمسی در بیمارستان تهران کلینیک در سن 74 سالگی درگذشت.

پوزش

گفته بود پيش از اين‌ها: دوستي ماند به گل

دوستان را هر سخن، هركار، بذر افشاندن است

در ضمير يكدگر

باغ گل روياندن است

 

گفته بودم: آب و خورشيد و نسيمش مهر هست

باغبانش، رنج تا گل بردمد

گفته بودم گر به بار آيد درست

زندگي را چون بهشت

تازه، عطرافشان و گل‌باران كند

 

گفته بودم، ليك، با من كس نگفت

خاك را از ياد بردي! خاك را

لاجرم يك عمر سوزاندي دريغ

بذرهاي آرزويي پاك را

 

آب و خورشيد و نسيم و مهر را

زانچه مي‌بايست افزون داشتم

شوربختي بين كه با آن شوق و رنج

« در زمين شوره سنبل» كاشتم!

- گل؟

چه جاي گل، گياهي برنخاست

در پي صد بار بذرافشاني‌ام

باغ من، اينك بيابان است و بس

وندر آن من مانده با حيراني‌ام!

 

پوزشم را مي‌پذيري،

بي‌گمان

عشق با اين اشك‌ها، بيگانه نيست

دوستي بذري‌ست، اما هر دلي

درخور پروردن اين دانه نيست.

فرزاد نامی

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

فرهاد نامی و فرزاد نامی ، برادران دوقلو ، از موفق ترين و محبوبترين شاعران ايران. « اشک باده نوش » از جمله كارهاي آنهاست.

قابل ذکر است فرهاد و فرزاد نامی متولد سال ۱۳۶۳ ه.ش. ، از احساساتي پاك و لطيف برخوردار هستند و از همين روست كه اشعارشان با مخاطب به راحتی ارتباط برقرار مي كند.

از مهمترين ويژگی اشعارشان می توان به استواری بيان ، عبارات زيبا و به هم آميختن صحيح عرفان و عشق و فلسفه که به نوع خود ، سبکی جديد به وجود آورده است اشاره کرد.

 

اشعاری از فرزاد نامی و فرهاد نامی از کتاب اشک باده نوش

شعری از فرزاد نامی

گسسته سکوتی

 بندِ سکوت را می کَنَم بر لحنِ خموش

 تا شب و روز ، مرا از تو حکايت باشد

 سخن از جانِ من و جانِ تو و هر چه شکايت باشد.

 هر کجا طرحِ لبی بود ، سکوت جاری بود

 بار بر بسته سکوت از جمعِ بار

 شب افروز گشته شعر ، بر حالِ دار

 در آغازِ تنم ، صدايی از مردمان ، حاکم بود

 در پايانِ سَرَم ، فغانی از سَران ، صادق بود

 ليک در ميانه ، سکوت را بند گسستم

 ز سَر تا به قدم ...

 پُر از گسسته سکوتی باشد

 پُر از حرف و سخن ، شوق و قلم

 و جرعه ای بر عُمر ، کفايت باشد

 تا مُهرِ سکوت بر من ، حمايت باشد.

 سلام بر اين فغان های سرفراز

فراوان بر سخن های عشق و دلنواز

درود بر بوسه ، درد ، غم های نیاز

و راه های بُرده مرا این جانگداز.

 

گفته صدای رعد دانستم که بايد:

 از اشک ، باران ، بوران

 گفته آوازِ بلبلِ خوش الحان:

 که بايد از گُل و عشق ، سوزان

 گفته موجِ ديرنده پا بر جا:

 از بوسه ی ساحل و پيرِ خسته ی خندان

که بَرده ، اين چنين آزرده جان.

 از شورشِ هستی به جانم نهراسم

 که مردان همه گونه ، به مناجات شدند

 از مطرب و خرابات و مُغان من نگريزم

 که جانان ، همه ، بی سَر و عادت باشند

 از هستیِ خويش ، سوی مستی برگرفتم

 آه ، خَلق را اين سخن ها چه حالت باشند

 که اگر مردم بگريزند

 بر مردمِ دون چه حاجت باشد.

 

شعری از فرهاد نامی

دين ِ منی

 مبلغی هست که من مشتری اخمِ توام

 مقصدی هست که من رهروِ ايمای توام

 گِلِ من ، مدهوش آب تنِ توست

 تويی آن مذهب و دين و وطنم

 راهِ من ، خطِ دستان تو است

 پلکِ من ، دستخوشِ تاراتِ پَرَت

 قطره قطره ، من شَوم قربانِ دريای لبت.

 دريای بتی ، تو ميکده ، تو صادقی ، گِرانی

 تو محفلی ، تو جِرمی و تو عنصر

 تو حافظی ، تو مسجدی ، تو کوکبِ درخشان

 تويی همان مرهمِ زخمِ پنهان.

 ... روی شنهای نفيرم ، چرا از راه گفتم؟

 وليکن زيرِ لب ، اسم تو بود و پَرِ ناز

 صحنه ی ديدِ من ، آن جسمِ پری نازِ تو بود

 روی گُل ، عطرِ تو پيچيده به صبح

 مهتاب ، اسمِ تو گفت و باز شد

نورِ شمس از نَفَسِ گرمِ مسيحایِ تو است

 لطفِ مجنون ، از پيکرِ رازِ تو بود

 جذبه ی شيرين ، همه تقليدِ اشاراتِ تو بود

 نه درصدی به جز تو در سرا هست

 نه قمری از غيرِ تو حرفی بسرود

 لرزيد دنيا ، ترانه ی خشمِ تو گفت

 يا عاری گشته از توانِ حملِ تو خفت

 گفتگوی گُل و بلبل ، همه از سازِ تو بود

 جسمِ مردم ، همه از خاکِ تو شد

 روح و جان ، نغمه ی احساسِ تو بود.

 به کجا فرهادِ حيران , برسد محفلِ سجده ؟

 به جز آن سرای اميد ، که تويی منشورِ رضوان

 که رسد ساقیِ پيمان

 بخور از شرابِ عرفان ، سلامت گردد آن جميلِ ديوان

 منم آن مسافرِ گَرد ، که رَسَم به گِردِ کعبه

 درِ کعبه باز گشته ست

 گر تويی صاحبِ کعبه ، ساجدی در تاز گشته ست.

فروغ فرخزاد

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)
فروغ فرخزاد در پانزدهم دی ماه 1313 در یک خانواده متوسط با هفت بچه به دنیا آمد، پدرش یک افسر مستبد ارتش رضاخانی بود که در کودتای رضا خان نقش داشت وی بر خلاف اخلاق ارتشی اش و مستبد بودنش علاقه خاصی به شعر داشت و در تنهایی خود با اشعار حافظ و سعدی خلوت می کردو فروغ با شوق تمام به اشعاری که پدر می خواند گوش می داد. و همین نقطه آغاز شاعری فروغ بود، او شعر سرودن را از نوجوانی آغاز کرد. و در نقاشی استعداد خاصی داشت. خانواده فروغ خانواده ای بسته و مرد سالار بود. فروغ در سن 17 سالگی عاشق شد و با پرویز شاپور ازدواج کرد و به اهواز رفت. در 29 خرداد 1331 تنها فرزندش کامیار متولد شد. و پس از آن روزهای سختی را گذراندو بسیار زود از شوهرش جدا شد.
در سال 1331 نخستین مجموعه شعر خود را به نام اسیر و در سال 1335 دومین مجموعه را با نام دیوار منتشر کرد. سومین مجموعه اشعار را با نام عصیان در بیست و دو سالگی به دست چاپ سپرد. فروغ بعد ها این سه آثار خودرا ارزش و احساسات سطحی یک دختر جوان دانست.
در سال 1337 سینما توجه فروغ را جلب می کند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می دهد. و چهار سال بعد یعنی در سال 1341 فیلم (خانه سیاه است) را در آسایشگاه جذامیان تبریز می سازند. و در سال 1342 در نمایشنامه شش شخصیت در جیستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می دهد. در زمستان همان سال خبر می رسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه اول فستیوال « اوبر هاوزن » شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیتراژ بالای سه هزار نسخهتوسط انتشارات مروارید منتشر کرد.در سال 1343 به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر می کند. سال بعد در دومین فستیوال سینمای مولف در پزارو شرکت می کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می شوند.
روز 24 بهمن 1345 آخرین برگ از دفتر زندگی این شاعر برجسته ورق خورد. فروغ در این روز بر اثر تصادف رانندگی در جاده دروس-قلهک جان باخت- خود فروغ مدتی قبل از مرگش در جایی نوشته بود می ترسم قبل از آنچه فکر می کنم بمیرم و کارهایم نا تمام بماند و این درد بزرگیست.
جسم بی جان فروغ را روز چهارشنبه 26 بهمن ماه با مراسم تشیعی با شکوه توسط نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیر الدوله به خاک سپردند.

پرواز را بخاطر بسپار

دلم گرفته است

 

دلم گرفته است

 

به ايوان مي روم و انگشتانم را

 

بر پوست كشيده شب مي كشم

 

چراغهاي رابطه تاريكند

 

چراغهاي رابطه تاريكند

 

كسي مرا به آفتاب

 

معرفي نخواهد كرد

 

كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد

 

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردني است

 

مهدی حمیدی!!

سایه ابن مسعود بازدید : 1 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

احمد شاملو در سال 1304 در تهران متولد شد. تحصيلات کلاسيک نامرتبي داشت؛ زيرا پدرش که افسر ارتش بود اغلب از اين شهر به آن شهر اعزام مي شد و خانواده هزگز نتوانست براي مدتي طولاني جايي ماندگار شود. در سال 1322 به سبب فعاليت هاي سياسي به زندانهاي متفقين کشيده شد، و اين در حقيقت تير خلاصي بود بر شقيقه همان تحصيلات نامرتب. به سال 1325 براي بار نخست، در سال 1336 براي بار دوم، و در سال 1343 براي سومين بار ازدواج کرد. از ازدواج اول خود چهار فرزند دارد، سه پسر و يک دختر. احمد شاملو در سوم مرداد ماه سال 1379 چشم از جهان فروبست.

گر تو شاه دختراني، من خداي شاعرانم
مهدي حميدی

هي!
شاعر!
هي!
سُرخي، سُرخي‌ست:
لب‌ها و زخم‌ها!
ليکن لبان ِ يار ِ تو را خنده هر زمان
دندان‌نما کند،
زان پيش‌تر که بيند آن را
چشم ِ عليل ِ تو
چون «رشته‌يي ز لولو ِ تر، بر گُل ِ انار» ـ
آيد يکي جراحت ِ خونين مرا به چشم
کاندر ميان ِ آن
پيداست استخوان;


زيرا که دوستان ِ مرا
زان پيش‌تر که هيتلر ــ قصاب ِ«آوش ويتس»
در کوره‌هاي مرگ بسوزاند،
هم‌گام ِ ديگرش
بسيار شيشه‌ها
از صَمغ ِ سُرخ ِ خون ِ سياهان
سرشار کرده بود
در هارلم و برانکس
انبار کرده بود
کُنَد تا
ماتيک از آن مهيا
لابد براي يار ِ تو، لب‌هاي يار ِ تو

سنایی کیست؟؟

سایه ابن مسعود بازدید : 3 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

نام:سنایی غزنوی

قرن:۶هجری

اثار:حدیقة الحقیقه

شاعر وعارف برجسته ایرانی است.

قیصر امین پور؟؟

سایه ابن مسعود بازدید : 1 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

نام:قیصر امین پور

اثار:اینه های ناگهان،درکوچه افتاب، تنفس صبح و...

قرن:معاصر(معاصر به معنی مان حال)

سال فوت:۱۳۸۶

 

نظامی کیست؟؟

سایه ابن مسعود بازدید : 1 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

نام:نظامی عروضی

قرن:۶اواخر قرن ۵ اوایل قرن ۶

اثار: لیلی و مجنون،خسرو و شیرین و...

محل فوت:سمرقند

حافظ کیست؟؟؟

سایه ابن مسعود بازدید : 2 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

نام اصلی:خواجه شمس الدین محمد

قرن:۸

اثار:حافظیه

ارامگاه: شمال شهر شیراز

تسلط زبانی:تسلط بر زبان عربی

پروین اعتصامی کیست؟؟؟

سایه ابن مسعود بازدید : 1 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

شاعر پر آوازه ی زبان فارسی است که در

 

سال ۱۲۸۵ شمسی در تبریز چشم به دنیا

 

گشود. سروده های این شاعر بزرگوار  در

 

زمینه های اجتماعی،اخلاقی و انتقادی است

 

درحالی اندرزگونه دارد.

 

پروین در سال ۱۳۲۰ خورشیدی درگذشت.

 

و در کنار صحن حضرت معصومه(س) دفن شد.

ابوعلی سینا کیست؟؟

سایه ابن مسعود بازدید : 1 جمعه 08 آذر 1392 نظرات (0)

ابوعلی سینا شاعر قرن{۴۲۸-۳۷۰}

 

از دانشمندان بنام قرن چهارم و اوایل پنجم است. در بخارا

 

کسب علم کرده و در سال ده سالگی قران را حفظ کرد.

 

در سفری به همدان بیمار شد و در ان شهر در گذشت..

 

از اثار او می توان کتاب شفا-کتاب قانون و دانش نامه ی علایی

 

اشاره کرد.

درباره ما
این سایت ساخته شده برای ادمایی هستند که احتیاج به اطلاعات دارند با تشکر!!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آرشیو
    نظرسنجی
    کدوم یک از اثار زیر اثار محمد غزالی است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 40
  • بازدید کلی : 382
  • کدهای اختصاصی

    کد تغییر شکل موس